رويا ازكانادا: آمده ام تا مقام مادري ام را پس بگيرم بيش از 10 سال است بدنبال بچه هايم ميگردم، از همه كس واز همه جا سراغ شان را ميگيرم و اگر اخيرا با آن حادثه روبرو نميشدم، ديگردست از زندگي … Read more about یادداشت سردبیر1246
دوقلوهاي شيرين چه ها كه نكردند057
دوقلوهاي شيرينچه ها كه نكردند؟ آنها دوقلوهاي شيريني بودندكه زندگي را بر من و برادرم تلخ كرده و كار را به جايي رساندند كه برادر كوچكترم دوبار دست به خودكشي زد! ماجرا حدود سه سال و نيم پيش در شيراز … Read more about دوقلوهاي شيرين چه ها كه نكردند057
1247مادرم يك شكارچي است
ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان
ژينا از لوس آنجلس هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان قصه زندگي من، قصه متفاوتي است، شايد با استانداردهاي معمول نميخورند، ولي هر چه هست پر از احساس، پر از بي ريائي وصفاست، چه در باور شما … Read more about هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان
1247مادرم يك شكارچي است
ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
ناجي من ازايران آمد
شادمهرازشيكاگو ناجي من ازايران آمد روزي كه تصميم گرفتم ايران را ترك كنم و بدنبال تحصيل و بروايتي سرنوشت خود بروم، پدرم مخالف بود، اوعقيده داشت من بايد در ايران بمانم و … Read more about ناجي من ازايران آمد
عشق گمشده مادرم
فرحناز از نيويورك: عشق گمشده مادرم از آن زمان كه خود را شناختم ، چشمان زيباي مادرم را پر از غم ديدم، چشماني كه با خود دنيايي از راز داشت. هميشه دلم ميخواست بدانم بر مادرم چه گذشته؟ چرا … Read more about عشق گمشده مادرم
لجبازی تا نهایت فاجعه
نادره از گلندل لجبازی تا نهایت فاجعه اتومبيل پليس به سرعت از خانه ام دور ميشد و من دختركم شيلا را ميديدم كه بر شيشه اتومبيل چنگ ميكشدو مرا فرياد ميزند و من شوكه و گريان برجاي مانده … Read more about لجبازی تا نهایت فاجعه
هرسه از خانه برگشتيم
شهلا از لوس آنجلس هرسه از خانه برگشتيم درست 27 سال پيش بود كه به اتفاق پدر ومادر و خواهرانم و يك برادرم راهي شمال شديم، عموي بزرگم ما را به ويلاي خود دعوت كرده بود، من و خواهرانم از شوق … Read more about هرسه از خانه برگشتيم
نقشه ويراني يك زندگي خوشبخت
نوشين از لوس آنجلس نقشه ويراني يك زندگي خوشبخت روزي كه من و فهيمه شنيديم، شهرزاد دوست دوران مدرسه مان، ازدواج كرده وزندگي خوشبختي دارد، خوشحال شديم و بهر طريقي بود، آدرس او را در لوس … Read more about نقشه ويراني يك زندگي خوشبخت
قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من ژاله از شمال كاليفرنيا اولين روزهايي كه با منصور آشنا شدم، باديدن تصويري كوچك از 5 خواهر جوان ودر عين حال زيبايش بروي آينه اتومبيل، با كنجكاوي پرسيدم چه صورت مهرباني … Read more about قصه 5 خواهرشوهر من
نامادري من، فرشته اي روي زمين
فريبا از ونكوور نامادري من، فرشته اي روي زمين توي هواپيما،من مرتب گريه ميكردم و پدرم هرچه خوراكي جلوي دستش بود،توي حلقوم من ميكرد، تا من ساكت باشم، من آغوش مادرم را ميخواستم، چون … Read more about نامادري من، فرشته اي روي زمين
قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من ژاله از شمال كاليفرنيا اولين روزهايي كه با منصور آشنا شدم، باديدن تصويري كوچك از 5 خواهر جوان ودر عين حال زيبايش بروي آينه اتومبيل، با كنجكاوي پرسيدم چه صورت مهرباني … Read more about قصه 5 خواهرشوهر من
مادري كه فتنه ها برانگيخت
بيتا از لوس آنجلس مادري كه فتنه ها برانگيخت من هرگز نميخواستم راز چند ساله دردآلود خود را با كسي در ميان بگذارم، ولي وقتي چند هفته قبل قصه يك پدر و پسر را خواندم، با خود گفتم بازگويي اين واقعيت ها … Read more about مادري كه فتنه ها برانگيخت
A GOOD WAY TO LOSE A FRIEND
Noushin, from Los Angeles; A GOOD WAY TO LOSE A FRIEND Fahimeh and I had been close chums ever since we were in school together. We both were leading happy lives and kept in touch with each … Read more about A GOOD WAY TO LOSE A FRIEND