فیروز از لس آنجلس روزی که شهناز خواهرم را با فشار خانواده شوهر دادند، ازایران به من زنگ زد و گفت این انصاف نبود، که مرا از تنها عشق زندگیم، بدلیل تفاوت مذهبی جدا کردید، بعد هم مرا روانه شوهری … Read more about Issue# -۱۸۷۸ سرانجام خواهر زجرکشیده مان آزاد شد
Issue# -۱۸۷۷ این مادران فداکار، این همسران دلسوز، این فرشته های پاک
شوهری حق شناس در نامه خود می نویسد: ذکایی عزیز و مهربانم. دوست و یاور همه دردمندان، من از اولین شماره مجله جوانان ر- اعتمادی با شماها زندگی کردم، بزرگ شدم تمامی دوران نوجوانی و جوانی، خدمت سربازی و … Read more about Issue# -۱۸۷۷ این مادران فداکار، این همسران دلسوز، این فرشته های پاک
Issue# -۱۸۷۶ دوست قدیمی فریاد زد: تیمسارجان چند تا چایی بیار
باران سیل آسا و بی امان، او را به زیر سایه بان در ورودی کشانده بود، مردی شصت و چند ساله، با موهای سپید، قامتی بلند، کمی خمیده و چشمانی نافذو از دو روز پیش با هم قرار گذاشته بودیم، اصرار داشت در یکی از … Read more about Issue# -۱۸۷۶ دوست قدیمی فریاد زد: تیمسارجان چند تا چایی بیار
Issue# -۱۸۷۵ ماجرای حمله گنگ ها
پدر حرف میزند پدر خانواده با صورت ورم کرده و کبود به استقبالم آمد، وقتی دستش را فشردم از درد نالید ، چهره اش درهم رفت ولی همچنان با لبخندی پر مهر که رسم هر ایرانی مهمان نوازی است، به درون خانه دعوتم … Read more about Issue# -۱۸۷۵ ماجرای حمله گنگ ها
Issue# -۱۸۷۴ عشق رزا مرا نابینا و ناشنوا کرد
زانیار از نیویورک بعد از انقلاب، من در یک شرکت تولید غذایی، که به دایی بزرگم تعلق داشت، مشغول کار بودم و حقوق مناسبی می گرفتم و راضی بودم، تا یکروز پدرم سر کار من آمد، از اینکه من گاه ناچار بودم … Read more about Issue# -۱۸۷۴ عشق رزا مرا نابینا و ناشنوا کرد
Issue# -۱۸۷۳کشتی به گل نشسته در انتظار نجات
در میز گرد خانوادگی "جوانان" که گاه به گاه به بهانه ای تشکیل میشود، این بار صحبت از گله نسل جوان ایرانی بخاطر جا بجایی ها و نقل و انتقالات تازه بود، گله از اینکه پدر و مادرها بدون توجه به خواست بچه … Read more about Issue# -۱۸۷۳کشتی به گل نشسته در انتظار نجات
Issue# رویای زندگی روی تپه های لس آنجلس مرا تا کجا برد-۱۸۷۲
نازی از: لس آنجلس من از 12 سال پیش رویای یک زندگی شیک، خانه ای رو به دریا و اتومبیل کورسی زرد رنگ، و جواهراتی که چشم ها را خیره کند، را در شهر فرشته ها، لس آنجلس داشتم. از 18 سال قبل دو سه تا از … Read more about Issue# رویای زندگی روی تپه های لس آنجلس مرا تا کجا برد-۱۸۷۲
Issue#۱۸۷۱ -نوه کوچولویم به من امید تازه داد
نوشین از: سن دیاگو با شما بر می گردم به 40 سال پیش، که بدنبال حوادثی در خانواده، با مادرم راهی ترکیه شدیم. راستش بعد از مرگ پدرم، که مردی قدرتمند و با نفوذ بود، همسرم شاهرخ ناگهان عوض شد، جلوی چشم … Read more about Issue#۱۸۷۱ -نوه کوچولویم به من امید تازه داد
Issue#۱۸۷۰ -بهمن ما را در ترکیه رها کرد و رفت
فروغ از نیویورک: درست 20 سال پیش بود، بهمن شوهرم ساز سفر به خارج را زد، اینکه برادرانش به آمریکا رفته اند، با دو زن ثروتمند ازدواج کرده و زندگی با شکوهی برای خود ساخته اند. ما هم باید راهی بشویم، … Read more about Issue#۱۸۷۰ -بهمن ما را در ترکیه رها کرد و رفت
Issue#۱۸۶۹ -سهراب شکارچی بیرحمی بود
نسترن از سانفرانسیسکو بعد از دیپلم، در رشته مدیریت در دانشگاه قبول شدم، پدرم می گفت با دوست دوران دبیرستان خود حرف زده، که صاحب چند شرکت بزرگ است، نیاز به یک مدیر جوان دارد، که از جنس مرد نباشد، … Read more about Issue#۱۸۶۹ -سهراب شکارچی بیرحمی بود
مادرم دوباره بچه شده بود، با بچه ها آواز می خواند-۱۸۶۸
افشین از سانفرانسیسکو 28 سال پیش که وارد آمریکا شدیم، پدر و مادرم سرحال و سالم و شاد بودند، برای آینده نقشه می کشیدند. پدرم به شوخی می گفت من اگر می دانستم این همه موطلایی در دنیا وجود دارد، در … Read more about مادرم دوباره بچه شده بود، با بچه ها آواز می خواند-۱۸۶۸
یادگار زری را به آمریکا آوردیم-۱۸۶۷
فیروزه از شمال کالیفرنیا ... یک هفته قبل از ترک ایران، مادرم گفت به زری، که ماهی دو سه بار برای تمیز کردن و سر و سامان دادن به خانه ما، می آمد، سری بزن و حالش را بپرس، ببین نیازی ندارد. من که همیشه … Read more about یادگار زری را به آمریکا آوردیم-۱۸۶۷
بچه ها پرسیدند: پدر را بخشیدی؟! -۱۸۶۶
... وقتی بعد از 6 سال دوری، در فرودگاه لس آنجلس با مسعود شوهرم روبرو شدم، برخلاف آن گرمی و محبت همیشگی و آن چشمان مهربان، انگار با غریبه ای روبرو شده بودم.مسعود حتی بچه ها را چون همیشه عاشقانه به آغوش … Read more about بچه ها پرسیدند: پدر را بخشیدی؟! -۱۸۶۶
مأموریتی که نیمه تمام ماند -۱۸۶۵
نیکا ازلس آنجلس توی محفل زنانه مان، حرف از ساختن آینده بود، یک سال و نیم پیش رعنا با کلی پول و به روایتی ثروت از آمریکا بازگشته و در یکی از برج ها، آپارتمان 4 خوابه ای خریده بود، گاه پارتی زنانه می … Read more about مأموریتی که نیمه تمام ماند -۱۸۶۵
ماجرای توطئه فتوشاپ و ویرانی خانواده ها -۱۸۶۴
مهرک از لس آنجلس من به شما پناه آوردم، که رسانه تان را بیشتر خانواده ها می خوانند و این قصه دردآور، این ماجرای عبرت آموز می تواند چشم و گوش خیلی ها را باز کندمن داشتم زندگیم را بخاطر یک انسان … Read more about ماجرای توطئه فتوشاپ و ویرانی خانواده ها -۱۸۶۴
بيمار آمريكايي فرشته نجات من شد -۱۸۶۳
نگين از نيويورك١٦ سال پيش من خسته و كلافه و در آستانه جنون، تصميم گرفتم از شوهرم ناصر، جدا شوم. چون مردي بدون احساس، بدون مسئوليت، بيزار از دختر سه ساله مان و زير فرمان مادر و خواهرانش، كه در واقع … Read more about بيمار آمريكايي فرشته نجات من شد -۱۸۶۳
زهره رفیق نیمه راه بود -۱۸۶۲
هوشمند از شمال کالیفرنیاوقتی به شجاعت و فداکاری دختران و زنان ایرانی، که اینروزها جهان را تکان داده اند، می اندیشم با خود می گویم چرا من نصیبی از چنین انسانهای تاریخ سازی نبردم؟ چرا من همه حسن نیت و … Read more about زهره رفیق نیمه راه بود -۱۸۶۲
سفری هولناک به مکزیک! -۱۸۶۱
شادی از: لس آنجلس بنا به توصیه دوستان نزدیک، برای خرید داروهای کمیاب و ارزان، من و شوهرو دخترم مهتاب راهی مکزیک شدیم، یکی از علل آن برای سرطان برادرم در ایران بود، که نیاز به داروهایی داشت، که در … Read more about سفری هولناک به مکزیک! -۱۸۶۱