ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان
ژينا از لوس آنجلس هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان قصه زندگي من، قصه متفاوتي است، شايد با استانداردهاي معمول نميخورند، ولي هر چه هست پر از احساس، پر از بي ريائي وصفاست، چه در باور شما … Read more about هميشه ميگفت جوان بمان، زنده بمان
1247مادرم يك شكارچي است
ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
ناجي من ازايران آمد
شادمهرازشيكاگو ناجي من ازايران آمد روزي كه تصميم گرفتم ايران را ترك كنم و بدنبال تحصيل و بروايتي سرنوشت خود بروم، پدرم مخالف بود، اوعقيده داشت من بايد در ايران بمانم و … Read more about ناجي من ازايران آمد
عشق گمشده مادرم
فرحناز از نيويورك: عشق گمشده مادرم از آن زمان كه خود را شناختم ، چشمان زيباي مادرم را پر از غم ديدم، چشماني كه با خود دنيايي از راز داشت. هميشه دلم ميخواست بدانم بر مادرم چه گذشته؟ چرا … Read more about عشق گمشده مادرم
لجبازی تا نهایت فاجعه
نادره از گلندل لجبازی تا نهایت فاجعه اتومبيل پليس به سرعت از خانه ام دور ميشد و من دختركم شيلا را ميديدم كه بر شيشه اتومبيل چنگ ميكشدو مرا فرياد ميزند و من شوكه و گريان برجاي مانده … Read more about لجبازی تا نهایت فاجعه
هرسه از خانه برگشتيم
شهلا از لوس آنجلس هرسه از خانه برگشتيم درست 27 سال پيش بود كه به اتفاق پدر ومادر و خواهرانم و يك برادرم راهي شمال شديم، عموي بزرگم ما را به ويلاي خود دعوت كرده بود، من و خواهرانم از شوق … Read more about هرسه از خانه برگشتيم
مادري كه فتنه ها برانگيخت
بيتا از لوس آنجلس مادري كه فتنه ها برانگيخت من هرگز نميخواستم راز چند ساله دردآلود خود را با كسي در ميان بگذارم، ولي وقتي چند هفته قبل قصه يك پدر و پسر را خواندم، با خود گفتم بازگويي اين واقعيت ها … Read more about مادري كه فتنه ها برانگيخت