مروري بر فيلم: Source Code
كارگردان:دانكان جونز بازيگران: جيك جيلن هال
ميشل موناگان- ورافارميگا- جفري رايت
از فرح شكوهي
By : Farah Shokouhi
فيلم Source Code از جمله فيلم هاي علمي تخيلي است كه سوژه اي تازه دارد و در حقيقت حاكميت دنياي تكنولوژي و كامپيوتر را بر انسانها نشان ميدهد، يعني اگر روزگاري انسانها هر نوع تكنولوژي را بصورت ابزار كار خود مورد استفاده قرار ميدادند و امروز برعكس شده، يعني انسانها هستند كه بمرور پاپت و يا عروسك تكنولوژي ميشوند!
فيلم را >دانكان جونزبن ريپليدانكان جونز< پيش رفته است.
قصه فيلم درحالي شروع ميشود كه كالتر استيونسن >جيك جيلن هالميشل موناگانورافارميگاجفري رايت< و از سوي مقامات نظامي ديكته ميشود.
آنها از كالترمي خواهند به گذشته برگردد و عامل انفجار قطار راكه درصدد انفجار بزرگ ديگري است شناسايي كند. نقل وانتقال كالتر به گذشته، شبيه صحنه هاي سريال و يا فيلم هاي Star Track است و ناگهان بصورت ذرات در آمده غيب ميشود.
اين اقدام و يا ماموريت، يك تجربه نظامي تازه است، كه بقول آنها يك تجربه انقلابي به حساب ميآيد و اگر به نتيجه برسد بكلي سيستم نظامي و پليسي را دچار دگرگوني ميكند و در واقع سيستمي براي مبارزه با تروريسم است.
>كالتراستيونسن< از خود اختياري ندارد، او عليرغم مخالفت هايش، به اجبار با بكارگيري تكنيك تازه يك ماموريت 8 دقيقه اي را بر گردن ميگيرد و بايد در طي همان مدت نيز كارش تمام شود.
رفت وآمدهاي اجباري كالتر او را كلافه كرده، فريادش به آسمان است، ولي عروسكي در دست اين تجربه جديد است، او يك موش آزمايشگاهي است كه بايد ماموريت خود را تحت هر شرايطي انجام دهد، اين صحنه ها براي تماشاگر، سنگدلي و بدون قلب و احساس بودن حاكمان تكنولوژي رانشان ميدهد، آنها به هر قيمتي ميخواهند پروژه هاي خود را به عمل برسانند.
فيلم بجز چند لحظه گذرا، حسي را كه بايد به تماشاگر القا نميكند، چون اين رفت وآمدها و ماموريت ها چنان بدون حس و در نهايت خشكي وسردي انجام ميشود كه تماشاگر با خود ميگويد كه انگار جان آدم هاي درون قطار مهم نيست ، مهم انجام پروژه است و بس!
>جيك جيلن هالميشل موناگانورا فارميگا< در همه لحظات بازي خود، هنرمندانه پيش ميروند و با توجه به هر رويدادي، چهره عوض ميكنند وحسي را كه بايد به تماشاگر خود انتقال ميدهند.
فيلم ميتوانست احساسي تر باشد، ميتوانست روي مسافران تكيه بيشتري داشته باشد، بسياري از حوادث كوچك درون قطار در ميان مسافران ميتوانست مايه هاي احساسي فيلم باشد، ولي اصولا فيلم بروي 4 شخصيت قصه خود خلاصه شده است.
بخش پاياني فيلم، از جهاتي كارساز و احساس برانگيز است، ضمن اينكه زنده و مرده بودن قهرمان فيلم در ابهام است كالترو يا شان ويا هر دو شخصيت ديگر فيلم با كريستين همراه شده و در ميان مردم جاري ميشود.
پايان فيلم تقريبا آن ضرب المثل قديمي را كه ميگويد چنان زندگي كن كه گويي صدسال خواهي زيست و چنان به زندگي نگاه كن كه شايد فردا خواهي رفت را به تماشاگر القا ميكنند و در ضمن حاكمان تكنولوژي همچنان به بكارگيري شخصيت هايي چون كالترو ادامه ميدهند.