عکس روی جلد از عباس حجت پناه
دکتر صدرالدین الهی گزارشگر، پاورقینویس، مصاحبهگر، ورزشینویس، شاعر، استاد دانشگاه، مدیر دانشکدهٔ علوم ارتباطات، ناخدای کشتی در حال غرق روزنامهنگاری در خارج از کشور است که سکان کشتی را سخت چسبیده و سنگر را رها نمیکند. چونان ناخدایی که بر خود فرض میداند این تخته پارهٔ شکسته را در این سوی آبها – در میان موج پرخروشی که هر دم آنرا به سویی میکشاند به سر منزل مقصود برساند. در غربت و در خانه، بسیارانی چشم بر او دوختهاند تا آنچه را از وی آموختهاند بکار گیرند و اگر نیاموختهاند همتی که شاید هنوز بشود کاری کرد.
دکتر صدرالدین الهی یکی از بانیان گفتگوهای مطبوعاتی به سبک مدرن با بزرگان فرهنگ و سیاست است که هنوز در دانشکدههای روزنامهنگاری ایران، مصاحبههای او با دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر محمد معین، علامه دهخدا، ساعد مراغهای، سید ضیاالدین طباطبایی دکتر عیسی صدیق، دکتر عبدالعلی صورتگر و … به عنوان نمونهها و الگوهای شیوهٔ گفتگوی رودررو، آموزش داده میشود.
دکتر صدرالدین الهی با ادبیات و فرهنگ ایران همانقدر آشناست که با ادبیات جهان مدرن، به دنیای ورزش همانقدر احاطه دارد که به میدان سیاست، اشعار متقدمین را همانقدر میشناسد که شعر امروز را، با پشتوانهای غنی از متون کهن ادب پارسی چون بوستان و گلستان سعدی، تاریخ بیهقی، شاهنامه فردوسی، تعریف رایج روزنامهنگاری را عوض کرده است که گفتهاند اروزنامهنگار کسی است که کَمَکی از هر رشته میداندب ولی او به کم رضایـت نمیدهد که در هر رشته وارد شود تا پیرش میرود و تخفیف هم نمیدهد.
صدرالدین الهی از ویژگیهای روزنامهنگاری آنچه خوب و درست است را دارد: اخلاق، آگاهی، درستی و آنچه نادلچسب است را نه: خودشیفتگی، تفرعن، فضلفروشی و پنهانکاری ….
هنوز پس از نزدیک به هشتاد و پنج سال زندگی و چند سال کمتر از سهربع قرن روزنامهنگاری، آنچه دکتر صدرالدین الهی را به وجد میآورد خبر است. با قلم روزگاری خوش دارد، معشوقهای که از خود جدایش نمیکند و پس از شش دهه ازدواج، رقیب قَدَر قدرت عترت خانم همسرش هست.
به آنکه روزی به او چیزی یاد داده است برای همهٔ عمر مدیون میماند و فراموشش نمیکند. ارزش کار خوب را میداند و آنرا در هوا میقاپد. به کار خود و دستاوردش احترام میگذارد و به تبع آن به خواننده و شنوندهٔ آثارش، که هرگز سر آنها را به طاق نمیکوبد.
برای الهی ورزشینویس، تحریریهٔ روزنامه چون گود زورخانه یا صحنهٔ نمایش احترام دارد، که چون بر آن وارد شدی باید نظیر پهلوانان و هنرمندان بر خاک تحریریه بوسه بزنی. او که روزی دانشجویانش را طوری تربیت می کرد که اعتبار این حرفه را بالا ببرند امروز حسرتش سهم و حق واقعی روزنامهنگاری است که نه در وطن و نه در خاک غربت هرگز ادا نشده.
هرچند سر کلاس درس این مدیرِ گروه روزنامهنگاری و رادیو تلویزیونِ سالهای نه چندان دور دانشكده ارتباطات ننشستم، ولی همیشه و همواره از او آموختهام. بارها در خلوت خویش با خود درددل کردم که ایکاش بسیاری از زنان و مردان بزرگ هنر و ادب و سیاست دوران پهلوی را پس از انقلاب و در خاک غربت نمیشناختم تا هر روز و هر زمان یک یک در مقابل چشمانم نزول نمیکردند و با دیدنشان کاخ رویاهایم فرو نمیریخت. اما شادم که صدرالدین الهی را از نزدیک شناختم چون از جنم دیگری است. بس بهتر از آن بود که در ایران تصور میکردم. بر صدا و نوشته و کلامش پیشی داشت و دارد و بر آن سوار بود و هست. در دیاری كه طوطی كم از زغن است اگر سایهٔ این همای بر سر روزنامهنگاری حرفهای افکنده نمیشد چقدر کم میآوردیم!
در آن زمانی که دختران همسن و سال من به فکر این بودند که در بزرگی معلم شوند و پرستار و مهماندار هواپیما، به خود میگفتم وقتی بزرگ شدم میخواهم صدرالدین الهی شوم. بسیار کوشش کردم و هنوز هم دارم چنین میکنم که آرزو بر جوان آنروز و نه چندان جوان امروز! عیب نیست ولی کفش وی برای پای بسیارانی از جمله من بزرگ است و تکیه زدن بر جای بزرگان کاری بس دشوار که همهٔ اسباب بزرگیات فراهم نیست.
به دنبال حس روزنامهنگاری که از کودکی در وجودم بود با چند پاورقینویس انس و الفتی غریب داشتم: از حسینقلی مستعان، (حبیب و انوشه) گرفته تا حمزه سردادور، دکتر میمندینژاد، منوچهر مطیعی و ذبیحالله منصوری که همگی از بانیان اپاورقی نویسیب بعنوان ژانر مهمّی از ادبیات داستانی در ایران بودند، و نامهای مستعاری چون کارون، سپیده و تاک و ارغنون که تا سالها بعد ندانستم همگی دکتر الهی بودند. نام هر کدامشان برایم یادآور پاورقی جذابی است که نمیبایست در آن سنین خامی و بچگی میخواندم ولی دور از چشم پدر و مادر که خود خوانندهٔ پر و پا قرص آنها بودند کلمات و جملاتشان را میبلعیدم: آفت و رابعه و بالاخان، زنان وحشی آمازون، نادر پسر شمشیر، موطلایی شهر ما، و….
همیشه دوست داشتم مردی را که در سوگ عبدالرحمن فرامرزی به آن زیباِیی از استادش تجلیل کرده بود – و مقالهاش را انگار که دیروز خوانده باشم هنوز جمله به جمله به یاد دارم – از نزدیک میشناختم، ولی هرگز فرصت دیدار او را در مجتمع کیهان نیافتم هرچند زن روز همسایهٔ کیهان ورزشی بود.
ولی امروز صدرالدین الهی برای من نماد پدریست که مهربان است و آزاده، نرمخوست و خردمند، پرکار است و پرشور. نماد معلمی است که بر شاگرد سخت نمیگیرد ولی از آموزش او نیز خسته نمیشود. بین احساس و دل و عقل و منطق چنان پل ظریفی زده است که همراه او نرم و نمور از این سو به آن سو کشیده میشوی و وقتی از جام نوشتهاش سیراب شدی جان و دلت با هم حال میآیند. چنین است که تو او را با چشم جان میبینی آنچنان که دل میطلبد سخت در آغوشش بکشی و بر گونهاش بوسه زنی، ولی عقل امر میکند به احترام در مقابلش بایستی و سر تعظیم فرود آوری.
هما سرشار
بیوگرافی استاد صدرالدین الهی
او از سال آخر دبیرستان (۱۳۳۱) روزنامهنگار شد و کارش را در روزنامه کیهان آغاز کرد و ادامه تحصیلاتش را در فرانسه به پایان برد و دیپلمهای تخصصی دریافت کرد. او در سال ۱۳۵۷ برای مطالعات دانشگاهی به ادانشگاه ایالتی سنخوزهب و ادانشگاه برکلیب به آمریکا رفت و دیگر به ایران برنگشت.
وی در کنار مصطفی مصباحزاده، داریوش همایون و هوشنگ وزیری از کسانی بود که در پیدایش ژورنالیسم مدرن در ایران نقش بسزایی داشتهاند. تحقیق، ترجمه و شعر نیز همواره مورد توجه او بود و در کنار حسینقلی مستعان، حمزه سردادور و ذبیحاله منصوری از بانیان پاورقینویسی بهعنوان ژانر مهمی از ادبیات داستانی در ایران بهشمار میرود.
وی همچنین از بانیان گفتوگوهای مطبوعاتی به سبک مدرن با بزرگان فرهنگ و سیاست نیز هست که انتشارشان در سالهای ۳۰–۵۰ بازتاب گستردهای در جامعه ایران داشتهاست. از آنجمله گفتوگو با: محمد معین، ناتل خانلری، علیاکبر دهخدا، ضیاءالدین طباطبائی، ساعد مراغهای، حسین بنایی و …
صدرالدین الهی با اطلاع از رمز و راز رسوم و آداب و سنتهای ایرانیان در آثار خود از نکتهها و ظرائف گفتهها و سرودههای شاعران ایرانی بهره میبرد و در فصول کتابهایش، هرگاه که مناسبتی دست دهد، بهکار میبرد.
او گزارشنویس برجسته بهشمار میرود و گزارشهایش از جنگ استقلال الجزایر نمونهای از آن هستند. وی برای تهیه این گزارشها ۲۷ بار به الجزایر رفت و بارها جانش را به خطر انداخت. او را در این زمینه با عبدالرحمان فرامرزی مقایسه میکنند.
وی تا زمانی که با محافل مطبوعاتی و اهالی خانه مطبوعات نشست و برخاست شخصی و کاری داشت، معلم این حرفه هم بود و زمانی که برای تدریس روزنامهنگاری به دانشکده علوم ارتباطات دعوت شد، استاد این رشته در تمام شاخههایش شد و در صدر همه شاخهها اگزارشنویسیب بود.
آثار:
۱- کتاب ابا سعدی در بازارچه زندگیب انتشارات تاک ۱۹۶ صفحه، کالیفرنیا ۱۳۷۸.
شاعر بزرگ ایرانزمین اسعدیب برخلاف احافظب و دیگران، شاعری پُر سیر و سفر بود و اگلستانب وی را میتوان گزارش این سیر و سیاحتها و دیدهها و دیدارها دانست و اگر بپذیریم که روزنامهنگاری نیز محصول حشر و نشرها و سیر و سیاحتهای روزنامهنگار است، ابا سعدی در بازارچه زندگیب را میتوان آنگونه بهشمار آورد. در این بازارچه زندگی است که ما پابهپای نویسنده، با شخصیتهای بسیاری، از جمله با ا پرویز ناتل خانلریب ا عیسی صدیقب ا عبدالعلی صورتگرب اهوشیارب و دیگران آشنا میشویم. بهطوریکه میتوان این کتاب را اگلچین معرفتب بهشمار آورد. کتاب از ۲۲ مقاله مستقل تشکیل شده که هرمقاله با بیتی از اسعدیب به یکدیگر پیوند یافتهاست. وسعت دید و نثر روان و زیبای اصدرالدین الهیب به کتاب ابا سعدی در بازارچه زندگیب غنای مضاعفی بخشیده است.
۲- کتاب ادوریها و دلگیریهاب انتشارات شرکت کتاب ۳۶۰ صفحه، کالیفرنیا ۲۰۰۸
این کتاب در واقع فصولی در شرح هجران و خون جگر است با اعمو یادگارباش. صداقت ا صدرالدین الهیب در بیان مشاهداتش با التزامی به حقیقت، از لابهلای سطور نوشتههایش خود را نشان میدهد. او فقط یک روزنامهنگار نیست. قدرتِ نویسندگی او از نوشتههایی که در این مجموعه گردآمدهاند بهخوبی پیداست.