1349-88

بیستم اپریل سال 2008 دستی پلید، 1349-89میکربی پست ورذل، بیماری عقب افتاده و مملو از عقده و خالی از فهم و درک و شعور و رحم و شفقت و انگل اجتماع که بغیر از دزدی و جنایت و تجاوز و کشتار و چپاول حرفه ی دیگری ندارد، جان فرزند بی گناه و نجیب ما را در مدت بسیارکوتاهی گرفت و ما را در غم بزرگی و اندوه کشنده ای فرو برد که مادر از فراق و رنج فرزندش  به بیماری های گوناگون گرفتار آمده پدر و خواهر و برادرش دچاردگرگونی جانکاهی شده اند و چاره ای جز این ندارند که هر هفته بر سر آرامگاهش می نشینند و بدترین ساعات زندگی خود را سپری می کنند.
زندانهای امریکا مملو از این جانوران آدمخوار است موجودات کثیفی که هیچکدام شان نام پدران خود را نمی دانند و از درس و مدرسه و آموزش و تعلیم و تربیت خبری ندارند.
من برای مازیار عزیزم بسیار شعر و غزل سروده ام که خود جرئت خواندنش را ندارم همین که شروع برای خواندن می کنم اشک فرمان از دستم می گیرد و راه نفسم را می بندد فقط به یکی از این سروده ها بسنده می کنم.

بیاد فرزند عزیزمان مازیار تهرانی

یاد فرزندم بسان شمع آبم می کند
اینکه دیگر بر نمی گردد کبابم می کند
زین که اکنون در میان خاک خفته آن عزیز
خفتن اینگونه اش زار و خرابم می کند
جای اشک از دیدگانم خون برون ریزد همی
درد این بیچارگی هر دم عذابم می کند
چونکه دیگر نیست او همصحبت روز وشبم
رنج این بی همزبانی ها  تُرابم می کند
غصه ی او می کشد آخر مرا شادم از این
راحت از درد وعذاب  و اضطرابم می کند
مرگ باشد بهترین داروی درد از بهرمن
زندگی بی او قرین التهابم می کند
دادم امید اینکه هرچه زودتر نزدش روم
ورنه سرگردان به مانند سحابم می کند
مرگ فرزند است این بالاترین بیچاره گیست
چاره اش مرگ است که با او بی حسابم می کند

عباس تهرانی