ماجرای یک گروه با نقشه ترور فرزانه تائیدی
زندگی ما را سالها دچار سردرگمی و دلهره ساخت
این گفتگو ازجوانان رادیو پخش شده باز هم پخش میشود
بهروز به نژاد متولد 5 خرداد 1328 در تهران است که در 22 سالگی با فیلم آدمک وارد عرصه سینما شد. اواز جمله فارغ التحصیلان تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که حرکت متفاوتی در تئاتر ایران را به همراه فرزانه تائیدی آغاز کردند. از جمله فیلم هایی که به نژاد بازی کرده است می توان به هیاهو، برهنه تا ظهر با سرعت، شام آخر، شب زخمی و فریاد زیرآب اشاره کرد. او با فرزانه تائیدی بازیگر سینما و تئاتر ازدواج کرد و در سالهای بعد از انقلاب به اروپا مهاجرت کرد. گفتگوی ما با به نژاد به بهانه ساخت فیلم مستندی از او وهمسرش فرزانه تائیدی و زوایای پنهان آن است که به علت مرگ فرزانه تائیدی نا تمام ماند.
• خیلی خوشحالیم از اینکه فرصتی شد تا در گفتگویی دوباره با هم شرکت کنیم و مروری داشته باشیم بر فعالیت های شما که در تئاتر همیشه درخشان بودید.
- شما همیشه در مجله جوانان از من حمایت کرده اید و ازاین بابت سپاسگزار شما هستم.
• مهمترین خصوصیات اخلاقی شما حمایت همیشگی از خانم فرزانه تائیدی بوده است و البته شما هم پایگاه و جایگاه مهمی در میان نسل جوان دارید.
- من خوشحالم ازاین بابت، سالها کارتئاتری داشته ام و حدود 50 سال زندگی مشترک با فرزانه و صادق بودن و بی ریا زندگی کردن که البته هم من و هم فرزانه صداقت و سادگی را از صحنه تئاتر یاد گرفتیم، چون در تئاتر جز صداقت چیزی وجود ندارد و از اینکه مردم با ما برخورد خوبی داشته اند و دارند به نوعی مرهون تئاتری بودن ماست.
• در مورد گذشته و زمینه هایی که باعث شکل گیری ساخت فیلم مستندی درباره خانم تائیدی شد.
- از سال 1986 که ما مقیم لندن شدیم، البته من 3 ماه دیرتر از زنده یاد…. نمی توانم بگویم، دلم می گیرد. سخت است از واژه زنده یاد استفاده کنم، چون هنوز باور ندارم که فرزانه در میان ما نیست. به هرحال در آن زمان همیشه تماس هایی بوده که عده ای می خواستند از زندگی ما فیلم بسازند، البته بیشتر بخاطر فرزانه.
سال 1994، یک روز دوستی به من زنگ زد و گفت اگر میتوانی صبح زود از خانه بیرون بیا و از مجله فروشی روزنامه صبح را بگیر و به فرزانه هم چیزی نگو. من متوجه منظور او نشدم، وقتی صفحه اول روزنامه ایندیپندت را دیدم، شوکه شدم. خبری بود از ارتش آزادی بخش ایرلند که قرار بوده است 3 نفر ایرانی را ترور کنند، ابوالحسن بنیی صدر، آقای دبیران و فرزانه تائیدی. این سه نفر در مقابل پرداخت 5 میلیون دلار به ارتش آزادی بخش ایرلند توسط ایران باید ترور می شدند و موضوع وقتی لو رفته بود که سفارت ایران در انگلیس در زمان بازسازی توسط سازمان اطلاعات انگلیس شنود به کار رفته بود و ایرانی ها متوجه نشده بودند.
MI5 اطلاعات داخلی انگلیس و MI6اطلاعات خارجی را رصد می کنند.
بعد از متوجه شدن فرزانه برخورد او خیلی راحت و خونسرد بود و بعد از دیدن ماموران انگلیسی آنها از خونسرد بودن ما تعجب کرده بودند.
• واکنش آن ها چطور بود؟
- فرزانه به آنها گفت، اگر آنها می خواستند او را بکشند از همین پشت پنجره هم می توانستند او را ترور کنند ماموران اطلاعات انگلیس گفتند که ما از 6 ماه پیش شما دو نفر را زیر نظر داشتیم و آپارتمان روبروی شما را اجاره کردیم و همه چیز را کنترل می کنیم، به هرحال فرزانه در لیست ترور بود و بعدها شنیدم که آقای دبیران را ترور کردند.
• وقتی متوجه این خطر شدید، چه برنامه ای برای ادامه زندگی داشتید؟
- بعد از این ماجرا زندگی ما عوض شد. دیگر آن آزادی لازم را نداشتیم و محدودیت های زیادی برای ما در کار و زندگی ایجاد شد. به ما گفتند با کسانی که به ایران میروند و از ایران بر می گردند معاشرت نکنید و تماس نگیرید، اگر با کسی قرار می گذاری حتما در کافی شاپ باشد. این نوع زندگی مشکلاتی ایجاد می کرد، حتی دوستان نزدیک ما از تلفن کردن به ما صرف نظر میکردند و رفت وآمدها به مرور کم وکمتر می شد. و ما دیدیم که خانه نشین شده ایم.
• تا چه زمانی درگیر این مشکل بودید؟
- خیلی سخت بود. مثلا به دانشگاه-آمدیم و نمایش دیوار چهارم را با بازی فرزانه اجرا کردیم، آنجا در پشت صحنه وقتی در زمان تمرین می دیدم یک نفر مراقب ماست و هرجایی می رویم حضور دارد و فهمیدیم از طرف- هست و یا-هماهنگ هستند برای محافظت از من و فرزانه. این ماجرا ادامه داشت و چند سال گذشت تا اینکه یکی از دوستان با دو افسر آمدند و خبرخوشی به ما دادند، اینکه توافق شده که ما را ترور نکنند و ظاهرا زمانی که آقای خرازی وزیر امور خارجه ایران به انگلستان می رود و قرار شده که ترور فرزانه منتفی بشود همان سال قرار بود برویم فستیوال کلن درآلمان که گفتند ما نمی توانیم ضمانت کنیم و سفر ما هم کنسل شدو به هرحال خیلی از کارگردانان می خواستند فیلم مستند بسازند و فرزانه هم همه پیشنهادها را رد می کرد و دلیلش این بود که می گفت این ها شناختی از من ندارند.
ماجرای مرموز یک فیمساز مستند که می خواست از فرزانه و من
فیلم بسازد نیز ما را چند سال در هاله ای از ابهام فرو برد
• چه زمانی فیلم مستند آخرشروع شد و داستان آن چه بود؟
- اواخر سال 2015 فرزانه گفت یک آقایی خیلی اصرار دارد برای ساختن فیلم مستند، من با او تماس گرفتم، جوانی بود با ضاهری امروزی که کارهای زیادی از اجراهای ما را داشت. همه تئاترهایی که ما فکر می کردیم سوزانده شده اند. من جذب این آدم شدم اوایل سال 2016 می دانستم که حال فرزانه زیاد خوب نیست، رفتیم در جزیره قناری دو هفته ای استراحت کردیم، این آقا هم آمد آنجا و فیلمبرداری شروع شد. بازسازی یکی از بخش های وب سایت فرزانه که سفر با باد نامگذاری شده بود، زمان فیلمبرداری به او تلفن هایی زده می شد که می رفت و مخفیانه جواب میداد، تلفن ها خیلی مشکوک بود، من تلاش می کردم در تماس هایی که با دوستانم در ایران، مثل مسعود کیمیایی و سیروس الوند داشتم پی گیر کارهای او باشم.
یکی از علت هایی که به این آقا اعتماد کردم دیدم چقدر آرشیو بزرگی ازکارهای تلویزیون دارد.
یک روز به این آقا گفتم اگر روزی جمهوری اسلامی از شما بخواهد این فیلم مستند را بخرد چکار می کنی و او گفت من فیلم را نخواهم فروخت. در لندن قرارداد امضا شد که من درواقع نماینده این کار محسوب شوم که ایشان با این مادره قرارداد مخالفت کرد. این فیلم مستند تا سال 2016 ادامه داشت و دوستان زیادی در مصاحبه ها شرکت کردند به اعتبار فرزانه و من، مثل پرویز صیاد، داریوش، ویدا قهرمانی، سهراب اخوان، تقی مختار، پرویز کاردان و دوستان دیگری که من نمی دانم چه جوابی به آنها بدهم.
• مشکل چه چیزی بود و چرا کار به سرانجام نرسید؟
- اتفاقا من هم به ایشان می گفتم چرا اینقدر روند کار را معطل می کنید، لابد منتظر هستید که همه این عزیزان هنرمنتد بشوند زنده یاد، الان سهراب اخوان، ویدا قهرمانی، پرویز کاردان فوت کرده اند و فرزانه عزیز هم که آسمانی شد. فکر می کنم این آدم تصور دیگری از ساخت این فیلم مستند داشت من وکیل گرفته ام و پی گیر کار هستم، فقط می دانم این آدم در تلویزیون های ماهواره ای من و تو و ایران اینترنشنال فیلم هایش را می فروشد.
وقتی که او را دیدم متوجه شدم حجم زیادی از فیلم های تلویزیون ملی ایران را با خودش آورده است و نمی دانم چطور این فیلم ها را دریافت می کند، بعدها فهمیدم 5 سال در پرس تی وی کار کرده است. ما ضربه زیادی از این آدم خورده ایم، نه تنها فیلم مستند تمام نشد، بلکه من تمام فیلم های خصوصی ام را در اختیارش قرار دادم. فیلم های 8 میلی متری.
• سرنوشت این آقای مستند ساز به کجا کشیده شد؟
- تا الان از این آدم هیچ خبری نیست می گویند در لندن است ولی ما او را نمی بینیم. آخرین بار می گفت که باید متن کار را بنویسد، من حتی از دوست عزیزم فریدون فرح اندوز خواهش کردم که با صدای زیبایش متن کار را بخواند و او قبول کرد. اگر بخواهد فیلم را پخش کند باید از همه هنرمندان امضاء بگیرد که من می دانم کسی امضاء نمی کند و شنیده ام که او گفته است دلیل تمام نشدن فیلم بهروز به نژاد است، به هرحال خیلی رنج کشیدیم و من نمی دانم چه خواهد شد.
• کاش خودتان فیلم را می ساختید؟
- فکر می کنم شاید می شد این کار را انجام داد، به فرزانه می گفتم اگر من این فیلم را بسازم با نگاهی دیگر خواهم ساخت، من دلم می خواست آدم دیگری و حتی اگر نگاهی انتقادی داشته باشد به من و فرزانه نگاه کند و فیلم بسازد. شاید به همین دلیل بود که من کارگردانی این مستند را قبول نکردم. نکته دیگری که وجود دارد این است که فرزانه خیلی با هوش و زیرک بود و در مسایل هنری دیدگاه های خودش را داشت و در عین حال که سادگی خودش را هم داشت.
یادم می آید در یکی از روزهای فیلمبرداری فرزانه روی صندلی نشسته بود و برگشت به اون آقا گفت، تو نه فیلمسازی و نه سینما را می شناسی و نه مستند سازی را بلد هستی و خام و بی تجربه هستی و دیگر نه از من بخواه که جلوی دوربین شما قرار بگیرم و نه دیگر اینجا بیائید و این آخرین دیالوگی بود که در این فیلم اتفاق افتاد.
• حداقل خانم تائیدی حرف دلش را زد.
- دقیقا، به او گفت تو نمی دانی فریم چیست و ریتم فیلم را نمی شناسی، نمی دانی سینما چیست.
ما همیشه به او می گفتیم خط داستانی فیلم را بگو که می خواهی چه کار کنی و به کجا برسی، با خنده می گفت بهروز که هست، همه را درست می کند.
• پس کارگردان نبوده و واقعا به قول فرزانه سینما را نمی شناخته.
- اگر بدانی چه اعصابی از ما خرد شد، چند تا فیلمبردار عوض کرد، چقدر من وقت گذاشتم برای این کار. خدا می داند چقدر زحمت کشیدیم. به هرحال تنها چیزی که الان می توانم بگویم این است که این فیلم گرفته شده، حدود سی دقیقه از فیلم حرف های من است، البته یک نکته مثبت هم داشت، تمام فیلم های سینمایی فرزانه را یکبار و با کیفیت کپی های عالی از ایران خریده بود به نظر من لازم بود که از زندگی فرزانه فیلمی ساخته شود، اگر وقت داشته باشم و بتوانم این کار را به سرانجام برسانم، البته خیلی سخت است، من وقتی تصاویر فرزانه را می بینم برایم سخت است، مریض می شوم، حالم بد میشود، حالا نزدیک به دو سال است که فرزانه من آسمانی شده باورم نمی شود. اصلا باورم نمی شود، فقط خوشحالی من این است که فرزانه از خودش خاطراتی را باقی گذاشت که باعث افتخار من است و باید باز هم از شما تشکر کنم.
• این وظیفه ما بوده و هست که بیشتراز این ها بتوانیم درباره فعالیت های شما و فرزانه تائیدی مطلب داشته باشیم.
- من خیلی هم خوشحال می شوم و امیدوارم بتوانیم راه فرزانه را ادامه بدهیم.
امیدوارم همیشه موفق باشید و برای شما و همکاران وخوانندگان مجله جوانان آرزوی سلامتی دارم.