1322-46

1421-18

این فیلم از تکنیک ویژه ای برخوردار است، «راجر دانالدسن» قبلا با فیلم هایی چون No Way Out/Bank Job  توانایی خود را در ساختن فیلم های اکشن به شیوه هم کلاسیک و هم مدرن ثابت کرده است.
دانالدسن قرار بود یکبار پروژه 007 را کارگردانی کند، ولی انجام نشد، اینک این فیلم را در همان چارچوب ساخته، هم «پیرس برازنان» را دوباره در قالب جیمزباند جای داده و هم ثابت کرده که هنوز دود ازکنده بلند میشود، چون «برازنان» هیچ کم وکسری از آخرین فیلم جیمزباند در سال 2002 ندارد، فیلمی بنام «Die Another Day» که با فروش بالایی روبرو شد، ولی «پیرس برازنان» ترجیح داد در نقطه اوج بماند و با جیمزباند وداع گوید، حالا در این فیلم «پیرس برازنان» (پیتردورکس) یک مامور رتبه بالای بازنشسته «سیا» را بازی میکند که به ماجرای تازه ای در قد و قواره جیمزباند کشیده میشود.
در این فیلم موش وگربه بازی کردن های (پیتردورکس) با یک شاگرد تعلیم دیده خود «دیوید میسن»، (لوک بریسی) به صحنه ها هیجان میدهد و تماشاگر را در رودررویی آنها و اینکه واقعا شاگرد حرمت استاد خود را تا چه حد نگه میدارد کنجکاو می کند.
قصه فیلم بروی یک جنایتکار جنگی که خود را تا حد رئیس جمهوری روسیه پیش برده می چرخد و لحظاتی که تماشاگر در انتظار رودررویی استاد و شاگرد است، حوادث غیرمنتظره ای رخ میدهد.
«پیرس برازنان» بازی خوبی ارائه میدهد، فیلم پخته تر از جیمزباند، صحنه های اکشن فیلم، پیچیدگی برخی رویدادها، تکنیک فیلم، به کامل بودن فیلم کمک می کند.
«بازی لوک بریسی» نرم و قابل انعطاف، چون یک بازیگر حرفه ای است، «اولگا کوریلنکو» که او سایه ای از«کاترین زیتاجونز» می شناسد، می کوشد تا از قافله عقب نماند، ولی در بعضی صحنه ها از جمله در صحنه انتقام از جنایتکار جنگی کم می آورد.

1421-19

1421-20

ساختن فیلم هایی ورای زندگی معمول مردم، جوامعی با استانداردهای عجیب، اغلب دیکتاتوری و سنگدلانه، که حوادث آن و آدم هایش در مرز مرگ و زندگی بسر می برند اینروزها رواج دارد.
ساختن فیلم هایی چون Hunger Games/Divergent فیلمسازان را بسوی این جوامع هدایت می کند، که بجز گروهی رهبر، بقیه مردم از کوچک و بزرگ برده های بیش نیستند.
فیلم The Giver درچنین مسیری حرکت می کند، ولی از همان دقایق اولیه، سردرگمی و ضعف خود را نشان میدهد.
آنها که این کتاب را که (لویزلوری) نوشته خوانده اند، تا حد زیادی با فیلم غریبه می بینند، چون دو فیلمنامه نویس معروف «مایکل میت نیک و رابرت بوید» با افزودن حوادث و رویدادهایی، فیلم را از کتاب جدا کرده اند، در کتاب جوناس که قصه را بازگو می کند 12 ساله است، ولی در فیلم 16 ساله است، چرا؟! چون فیلمنامه نویسان و کارگردان تصمیم گرفته اند، به فیلم عشق وحادثه هم اضافه کنند، درحالیکه فرصتی به عشق به مفهوم فیلم های نامبرده در بالا را نمی دهد، چون قهرمان فیلم گرفتار مسائل دیگری است، او با اطلاعات  و دانشی که یک بزرگتر جامعه (جف بریجز) به او میدهد، دست به یک عصیان میزند.
فیلم درحقیقت قصه یک جامعه با استانداردهای عجیب و ویژه خود است و همین جامعه را از کل جوامع این سرزمین جدا کرده است، این جامعه توسط بزرگترها ارائه میشود،  آنها تصمیم می گیرند، بچه ها از سال تولد از خانواده جدا شوند، نوجوان ها و جوانها، نه تنها سرنوشت شان، بلکه شغل شان، مسائل احساسی شان تحت کنترل آنها باشد.
تصمیم ناشیانه کارگردان برای عوض کردن قالب اصلی کتاب، فیلم را دچار بلاتکلیفی میکند، فیلم با حرف زیادو صحنه های کسالت بار وگاه اقدامات نامطلوب پیش میرود، خود بخود همین سبب شده فیلم خیلی زود از جمع فیلم های روز خارج شود و نسل جوان هم خود را در فیلم نمی یابد.

1421-21