گوشه ای ازخاطرات روزنامه نگاری مهدی ذکایی سردبیرمجله جوانان
درحال نوشتن خاطرات روزنامه نگاری خود هستم، ولی بسیار وقت می برد تا با تهیه عکس ها و تطابق تاریخ و نشانه وپرهیزاز هرگونه اشتباهی به صورت کتاب منتشرشود، ولی بدلیل تلفن های بسیار خوانندگان جوانان و با تشویق همکار قدیمی خود هوشنگ حسینی که درایران، خاطرات خود را بروی سوشیال میدیا می نویسد، به گوشه هایی ازاین خاطرات می پردازم.
در سال 1977 با پرویز مقصدی آهنگساز ماندنی مصاحبه ای پر نکته داشتم . با پرویز مقصدی که با آهنگ های ماندنی چون قصه وفا، حسود، گل بی گلدون، ساحل دریا ، تنگ غروبه و ده ها آهنگ دیگر که بسیاری از خوانندگان را به شهرت و محبوبیت رساند.
“پرویژ مقصدی“ آهنگساز مشهور ایرانی که برای اقامت همیشگی به آمریکا مهاجرت کرده بود ، بعد از چند ماه دلش هوای وطن کرد و به ایران بازگشت و حالا برسر دوراهی مانده که بماند یا برگردد. من که از بازگشت وی اطلاع حاصل کرده بودم، به دیدار وی شتافتم و با وی به گفت و گو نشستم.
ِدر پاسخ به این سئوال که چرا زندگی خود را فروختی و به آمریکا رفتی؟ در حالی که کار تو و آثار تو ایرانی است و متعلق به این مملکت گفت : راستش بزرگترین عامل سفر پراز دلتنگی من به آمریکا، نمک نشناسی بعضی خوانندگانی بود که از فکر و ذهن و اثر من به همه چیز رسیدند و قدر نشناختند.
مقصدی به خبرنگار جوانان کفت: 20 سال پیش (1336) وقتی اولین آهنگ های خود را برای اجرا به خوانندگان سپردم هیچگاه فکر نمی کردم تا این حد دستم بی نمک باشد و 99 درصد خوانندگان نمک نشناس باشند. شما کافی است نگاهی به کارنامه زندگی خصوصی و هنری هر آهنگساز ایرانی بیاندازید تا بفهمید که درد بزرگ من چیست …
من به عنوان آهنگساز ، در حقیقت خالق اثر هنری هستم و در این میان ، خواننده به همه چِیز می رسد و من اندر خم یک کوچه ام . هر بار که خواننده تازه نفسی پیش من آمده ، آن قدر مودب ، مهربان و محجوب بوده که دگرگون شدم و گفتم که مقصدی ، خودشه !.. همون کسی که دنبالش می گشتی …همون که قدر زحمات تو را خواهد دانست و نمک نشناسی نمی کند. وقتی اولین آهنگ را به او می سپردم ، هنوز سر به زیر و ارام بود . ولی وقتی با دومین و سومین آهنگ جان می گرفت و نامه های عاشقانه دخترها، پیشنهادها و قرارداد ها را پیش چشم می دید ، رنگ عوض می کرد و دیگر مرا نمی شناخت.
باورتان می شود؟ همین عکس العمل ها و همین قصه های غم الود تکراری آهنگساز و خواننده ، مرا ناامید و دل شکسته ساخت و ناگهان تصمیم گرفتم برای همیشه به کشوری غریب بروم وآنجا برای غریبه ها آهنگ بسازم یا برای دل خودم بسازم و به کار آزاد بپردازم و زندگی را بگذرانم.
او ادامه داده: حتما می دانید که من اولین آهنگساز ایرانی بودم که در موزیک ایرانی تحولی بزرگ و دور از انتظار به وجود آوردم و با کمک هارمونی غرب ملودی های ایرانی را دچار دگرگونی ساختم و یک موزیک مدرن به مردم ارائه دادم ، در این راه خوانندگانی را ساختم و به شهرت و محبوبیت و ثروت رساندم.بعضی از این دوستان خواننده را به یاد می آورم که با گردن کج و لبخند معصومانه نزدم آمدند ، آهنگ هایم را خواندند و وقتی جیب شان پر پول شد ناگهان همه چیز را فراموش کردند. حق شناسی و قدردانی که نکردند هیچ، بنده را به جا هم نیاوردند و از همه اینها گذشته ، کلی هم طلبکارشدند چون به اصطلاح خرشان از پل گذشته بود.
من که ابتدا “جناب آقای پرویز مقصدی “ بودم ، کم “آقای مقصدی: و بعد“پرویزآقا“ ، سپس “پرویز“ و آنگاه“اون آهنگسازه“ شدم و بعد دیگر مورد شناسایی هم نبودم. راستی افسوس ندارد؟ ناامیدی و دلسردی بوجود نمی آورد؟
مقصدی ادامه داد: من آهنگ های موفقی را ساختم ، خواننده به ثروت، محبوبیت و ویلا و اتوموبیل آخرین سیستم و موقعیت عالی رسید ، کمپانی نوار و صفحه، بر اندوخته بانکی خود افزود و من در پرداخت قسط ها وا ماندم و مجبور شدم شب و روز کار کنم و تنها دلم خوش بود که گاه در جایی نام من نیز همراه فلان آهنگ موفق بیاید، ولی چه فایده؟… این قسمت آخری هم چنگی به دل نمی زند، چون دیگر هر کسی از راه رسیده آهنگساز و خالق اثر شده است.
هرکسی دنبال شعر و آهنگ دوید و به نتیجه نرسید، ناگهان خودش آهنگساز و ترانه سرا شد چون ضابطه و مقررات قانونی ندید.خب ، من اینها را دیدم ، دلم گرفت ، مدتی سکوت کردم و بعد هم ویلا و اثاثیه خود را فروختم و با همسر و بچه هایم به آمریکا رفتم تا برای همیشه در این دیار بمانم . اما بعد از چند ماه دیدم که یک آهنگساز که در فضای ایران بزرگ شده وآثارش را خلق کرده است در دیار غریب دلش می گیرد و شدیدا احساس غربت می کند . حالا برگشته ام تا آخرین تصمیم خود را بگیرم …که آیا با این وضع بسازم و دم نزنم یا برای همیشه دست از کار بکشم و راهی دیار غربت بشوم؟ حالا تنها یک دو راهی بزرگ رو به روی خود دارم و یک تصمیم عاقلانه و قطعی ، بمانم یا بروم … به هر حال در این باره فکر خواهم کرد.