Javanan-Iran1286-01

پسركم را دزديدو برد به خارج

Javanan-Iran1286-02

سميه 34‌ ساله براي شكايت به دادگستري آمده بود و مي‌گفت دارم دق مي‌كنم،  انگار دنيابرايم به آخر رسيده است به هر دري  زده ام ولي بي فايده بوده است. چون هيچ رد پائي از پسر 4‌ ساله ام بدست نياوردم.
من با ابراهيم  6‌ سال قبل آشنا  شدم،  او مردي بظاهر منطقي و مهربان بود، ولي خيلي زود فهميدم  يكدنگي و لجبازي همه وجودش را پر كرده است. بارها بخاطر همين يكدندگي با بهترين دوستان و فاميل درگير شد،  يكبار در جاده شمال،  بدليل اينكه راننده اي از ما سبقت گرفته بود، براي تنبيه او كارش به زدو خورد كشيد،  حتي دندانش شكست.
متاسفانه با من هم لجبازي داشت، يكبار بخاطر اينكه من سر ميز صبحانه،  به او سلام نكرده ام،  با من لج شد و سه ماه حرف نزد!
آخرين اقدام او،  در روز تولد پسرمان بود،  به منزل مادرش رفته بوديم،  من بدليلي ابتدا از هديه مادر خودم تشكر كردم بعد به سراغ مادر ابراهيم رفتم، همين سبب شد با من درگير بشود، مرا تهيد  نمود پسرم را برداشته و به خارج ميرود. من گفتم چنين جراتي نداري،  او هم لج كرد و يكروز من بخود آمدم كه متاسفانه ابراهيم پسرم داريوش را برداشته و با خود برده است.
من با همه دوستان و آشنايان در همه كشورها تماس گرفته ا م ولي هيچكس هيچ نشانه اي از آنها ندارد، من اگر پسرم را برنگرداند دق ميكنم، حالا آمده ام تا شايد قانون بمن كمك كند

20‌ سال است دنبال زنم مي‌گردم

Javanan-Iran1286-03 

عقيل اهل كابل درحاليكه بعد از 20‌ سال هنوز چشمانش پر از اشك ميشود و ميگويد اگر همه عمرم را بگذارم باز هم دست نمي‌كشم،  من بايد عفيفه همسرم را پيدا كنم.
عقيل ميگويد من با عفيفه در خراسان آشنا شدم ما در جمع پناهنده ها، آواره ها در آن منطقه بوديم كه ما قصدمان سفر به خارج بود،  چون برادرانم به امريكا آمده بودند و انتظار مرا مي‌كشيدند. هر دو تصميم گرفتيم براي آخرين بار به كابل برگرديم، با پدر و مادرهايمان ديدار كنيم و بعد سفر هميشگي خود را آغاز نمائيم.
هر دو به كابل رفتيم،  دو بار از مرز مرگ گذشتيم،  تا پدر و مادرهايمان را به آغوش كشيديم. ده روز مانده به بازگشت مان دو سه كاميون مواد غذايي به شهرك ما آورده بودند، ‌ما هم رفتيم تا براي پدر و مادرهايمان از آن مواد خوراكي بياوريم.
من بعد از ده دقيقه عفيفه را گم كردم،  بعد از 3 ‌ ساعت كه كاميون ها رفتند،  زير دست و پا 5‌ نفر مجروح شده بودند،  ولي هيچ نشانه‌اي از عفيفه نبود، من 3‌ماه در كابل و اطراف گشتم، ولي انگار قطره اي در دريا شده بود.
بمن  خبر دادند عفيفه را در اتريش ديده اند من به اتريش رفتم،  بعد گفتند در مشهد است به مشهد آمدم، گفتند در تهران در يك خياطخانه كار مي‌كند، خودم را به تهران رساندم، ولي درست 20‌ سال مي‌گذرد ولي هيچ نشانه اي از او نيست يكي از همسايه ها گفت در آن روز پرحادثه در كابل، شخصي به عفيفه گفت شوهرت سوار كاميون شده و رفت،  او بدنبال من راه افتاد!
شايد سالهاست عفيفه بدنبال من و من بدنبال او مي‌گردم،  ولي هركسي عفيفه مرا ديد به او خبر بدهد، عقيل دنيا را بدنبال تو زير پا گذاشته است!