1535-90

مادرم را چیزخور کردی!!

1535-87

از روزی که مادرشوهرم به آلمان آمده، شدیدا بمن علاقمند شده و ما چون دو دوست واقعی هوای هم را داریم. مادر شوهرم در ایران زیاد مرا باور نداشت و فکر میکرد من زن استقلال طلب و خودخواهی هستم و امروز باور کرده که من عاشق همسر و بچه هایم بوده و دلم میخواهد برای آنها هر کاری وهر فداکاری که لازم است انجام دهم و برای نمونه در آلمان که کار زیاد پیدا نمی شود، دو تا کار دارم وخانواده را در رفاه فرو برده ام.
در این مدت که مادرشوهرم آمده نیز دست بدست هم داده و اوضاع خانه و بچه ها را روبراه کرده ایم و همین ها سبب شده، مادر شوهرم در بعضی موارد نیز شوهرم ر ا سرزنش کند که چرا دیر به خانه می آید؟ چرا مرتب با دوستانش به سفرمیرود؟ چرا بدیدن فیلمهای سکسی و مستهجن می شتابد؟ چرا ترتیبی نمی دهد من فقط یک شیفت کار کنم ؟ چرا مادر مرا از ایران نمی آورد؟
جالب اینکه شوهرم اعتقاد دارد من مادرش را چیزخور کرده ام! یعنی با خوراندن دعا و جادو و جنبل اورا به سوی خودکشیده و افکارش را بکلی در اختیار گرفته ام وگرنه معمولا دوستی میان عروس و مادرشوهر یک ناممکن است!
بهرحال، با وجود اتهامات شوهرم من و مادر شوهرم بهترین دوستان دنیا هستیم و من معتقدم دوران دشمنی و کینه توزی این دو موجود نازنین پایان یافته است.
مستانه . الف آلمان

کباب تعارفی مامان!

1535-88

مامان من چهارماه قبل وارد امریکا شده، چون فکرمیکرد همه امریکایی ها با ایرانیان دشمن هستند ازهمان روزهای نخست تصمیم به رابطه نزدیک و صمیمی با آنها گرفت و برای این منظور بساط باربکیو را درخانه براه انداخته و برای همسایه های امریکایی بشقاب بشقاب کباب کوبیده و چنجه برد و با خواهش تعارفشان کرد!
ابتدا همسایه ها قضیه را با شک و تردید تحویل گرفتند و حتی من به چشم دیدم که کبابها را به گربه رهگذر محله دادند تا اگر مسموم شده و جان سپرد پلیس را خبر کنند! ولی کم کم با علاقمندی و احتیاط کباب ها را خورده و خیلی زود بااشتیاق به انتظار برپا شدن بساط باربکیو نشستند. اینک بیش از 15 همسایه دیوار به دیوار نزدیک ما از فیض کبابهای مامان بهره مند میشوند و با مامان چنان صمیمی و دوست شده اند که گاه آنها با آبجو و مامان با لیوان چای جلوی در به بحث می ایستند و مامان با وجود ضعف در زبان انگلیسی ، بهرحال از اوضاع سیاسی و اجتماعی و تاریخی ایران برایشان میگوید و اینک دو ملت همدیگر را دوست دارند و نباید در این رابطه دولت ها را دخالت داد!
من به مامان اعتراض کردم که عزیزم تقریبا ما به اندازه یک میهمانی 50 نفره در هفته به این همسایه ها کباب میخورانیم! و مامان جواب میدهد باید به طریقی میان دو ملت ایران و امریکا صلح و دوستی برقرار کرد و اگر 50 تا سیخ کباب چنین نقشی را بازی میکند دیگر چه غصه ای؟!
مهناز. ک – لس آنجلس

انتقام از روسای سابق!

1535-89

شوهرمن برای خودش عالمی دارد، او مدتها در ایران کارمند وزارتخانه ای بود که خود بخود روسا و مدیرکل هایی داشت که هر کدام به گوشه ای از دنیا رفته و از هم دور افتاده اند.
شوهرم درکانادا برای خودش دم و دستگاهی بهم زد و چنان کسب و کارش رونق گرفت که بیش از 20 کارمند استخدام کرد و در این رابطه یکبار در مجله جوانان آگهی داد که دنبال همکاران و روسای سابق خود در فلان وزارتخانه در سالهای 47 تا 57 می گردد!
اغلب این همکاران و روسا و مدیرکل ها با شوهرم تماس گرفته و بعد از گفتگوهای تلفنی و ارتباط نامه ای شوهرم بیش از ده نفرشان را دعوت به همکاری کرد و چنان آنها را تشویق به اینکار کرد که بیشترشان راه افتاده و آمدند. شوهرم با آنها قراردادهای یکساله و گاه بیشتر منعقد نموده و به کارشان گرفت ولی خیلی زود من متوجه رفتار توهین آمیز شوهرم نسبت به چند تن از آنها شدم، وقتی علت را پرسیدم گفت اینها در آن دوران پدر مرا در آوردند و حالا من انتقام می گیرم. انتقام شوهرم ابتدا به جر و بحث و بعد دعوا و بدنبال آن به شکایت رسید و درحالیکه شوهرم حداقل صد هزار دلار در کسب و کارش ضرر کرد، بیش از 20 هزار دلار خرج وکیل داده و اعصابش خورد شده و روزگار ما را سیاه کرده و هنوز بر این عقیده ایستاده که دارد از روسای سابق خود انتقام می گیرد!
فکر نمی کنید مغز شوهر من هم تکان خورده باشد؟!
سونیا- ک – کانادا