1427-33

1427-35

و اما سرگذشت دو هواپیمای داکوتا که بازیکنان را به هندوستان آورده بود، در برگشت همان افراد در هواپیما بودند بازیکنان فوتبال در هواپیمای شماره یک و وزنه برداران و بقیه در هواپیمای شماره دو.
هر دو هواپیما با اختلاف کمی از باند فرودگاه هندوستان به پرواز در آمدند هواپیمای شماره یک که قهرمانان فوتبال در آن جا خوش کرده بودند و هواپیمای شماره 2 وزنه برداران طلایی ایران، همراه با باغبانباشی دارنده دو مدال نقره و برنز و تقی عسگری دارنده مدال نقره و برنز در شیرجه از روی سکو و افراد تیم بسکتبال دارنده مدال نقره بازی های آسیایی البته تیم وزنه برداری، جعفر سلماسی- محمود نامجو – حسن رهنوردی – سید رسول رحیمی – لئون کودکچیان دارنده مدال طلا و جلال رسولی- علی میرزایی – حسن فردوس – هوشنگ و اردوباری با مدال نقره را شامل می شدند.
برادرم محمود بیاتی تعریف می کرد بچه ها با هم درحال گفتگو وشوخی کردن و لحظات خوش بودند وگاه گداری هم از پشت شیشه هواپیمای دوم را که پائین تر از ما در حال پرواز بسوی ایران بود تماشا می کردیم پس از چندی یکی گفت بچه ها هواپیمای وزنه بردارها مثل اینکه اشکال پیدا کرده ودارد ارتفاع اش را کم می کند بیائید تماشا کنید، پرویز می گفت از پشت پنجره کوچک هواپیما می دیدیم که مرتب چمدان ها از هواپیما به بیرون پرتاب میشود گویا هواپیما برای اینکه  به پرواز خود ادامه دهد و از کوه و تپه و دره جان سالم ببرد مجبور شده بود همه بار خود را به بیرون بریزد تا شاید بتواند سرانجام به بیابانی صاف و هموار برسد گویا به شوخی گفته شده بود در صورت در خطر بودن جان همه مسافران بعد از چمدانها، سنگین ترین افراد هم باید به بیرون شوند تا جان بقیه سالم بماند با توجه به این شوخی بی معنی سنگین ترین نفر لئون کودکچیان بود و اگر اتفاق می افتاد براستی چه جنجالی در مملکت برپا می شد. خوشبختانه این یک شوخی بسیار زشتی بود هواپیما پس از پشت سر گذاشتن کوه و دره در یک فرودگاه نظامی بسیار مجهز فرود آمد و با کمک نیروی هواپیمایی هندوستان کسانی که وسائل شان به بیرون ریخته شده بود با چند جیپ ارتشی رفتند و تا آنجا که امکان داشت توانستند وسائل را جمع آوری کنند. در بین وزنه برداران سید رسول رحیمی بود که اگر چمدانش پیدا نمی شد بیش از همه  ناراحت میشد و ضرر میکرد چون این قهرمان وزنه برداری دراردوی قهرمانان درهندوستان هنگام استراحت دکان صرافی خود را باز می کرد و پول بچه ها را با روپیه ای که داشتند با کمی منفعت تبدیل می کرد.
سرانجام هواپیمای داکوتایی که اشکال داشت دو روزه تعمیر شد و اجازه پرواز گرفت و قهرمانان سالم و با افتخار به ایران بازگشتند ومورد استقبال شایانی قرار گرفتند. از یکی از دوستان وزنه بردار شنیدم که در هواپیما وقتی به  لئون کودکچیان گفتند که سنگین ترین نفر باید به بیرون پرتاب شود سخت ترسیده بود که حق هم داشت هرکس جای او بود، امکان داشت سکته کند و محمود نامجو هم می گفت این چه مسافرتی است و این چه شانسی است  که من دارم؟ من هنوز زن نگرفته ام و در جوانی باید باین سرنوشت دچار شوم.
محمود نامجو اسطوره جهان وزنه برداری تعریف می کرد چه مردم با حالی داریم و چه فرهنگ غنی! هر وقت من در مسابقات جهانی شرکت می کنم و قهرمان جهان میشوم و با مدال طلا وارد فرودگاه مهرآباد میشوم، این مردم ورزش دوست برای استقبال به فرودگاه می آیند و ساعتها منتظر میشوند تا مرا تشویق کنند و می خواهند با من عکس یادگاری بگیرند و در عین حال بمن ناسزا هم میگویند که البته این خودش در فرهنگ ایرانی یک نوع تشویق و احترام بحساب می آید! من به گوش خودم در فرودگاه شنیدم چند نفری که هیجان زیادی نشان میدادند گفتند این کوتوله نیم وجبی… عجب اعجوبه ایست با این قدش دو برابر خودش وزنه بر میدارد و دفعه بعد که شکست میخوردم و به مقام دوم و سوم جهان می رسیدم هنگامی که وارد فرودگاه مهرآباد می شدم تعداد کمتری به فرودگاه می آمدند و باز با همان فرهنگ غنی! که ما ایرانیان داریم و در دنیا تک هستیم می گفتند آخه این با قد فسقلی چه غلطی می تواند بکند که او را می فرستند به مسابقات جهانی؟ حیف نیست پول مملکت را  این جوری به هدر می دهند؟
نامجو می گفت من چه قهرمان بشوم و چه حتی مقامی کسب نکنم همچنان مورد محبت این مردم و با فرهنگ 2500 ساله قرار میگیرم. راستش من هم جزو همین مردم هستم و همه را همین طور که اظهار محبت می کنند دوستشان دارم.
یاد محمود نامجو اسطوره وزنه برداری ایران وجهان گرامی باد.

1427-32