1429-74

1429-75

سراستانلی روس رئیس انگلیسی فدراسیون بین المللی فوتبال درست در دقیقه 17 بازی ایران و مالزی وارد استادیوم شد، قدمش سبک بود که تیم ما اولین گل را وارد دروازه مالزی کرد. کنار آقای مرزبان سفیر ایران و خانمش نشسته بود.
استانلی روس را که دیدم از جا برخاسته و گفتم، من میروم با این بابا درباره فوتبال خودمان حرف بزنم. آقای امیر امین دبیر کل کمیته المپیک که سرگرم فیلمبرداری از جریان مسابقه بود گفت: هیس نه فلانی اینها خیلی کلفت هستند بدشان می آید. نگاهی به امین انداختم و گفتم اینها برای شماها که دستتان زیر سنگشان است کلفت هستند، حالا به بین برای ما روزنامه نویسها که دست آنها زیر سنگ ماست از مو هم نازکتر هستند. گفتم، وبی معطلی با یک صندلی فاصله کنار روس نشستم. چون شانه به شانه نشستن بنده و ایشان بعلت قد و قواره زیادتر از اندازه تقریبا غیر ممکنست، صندلی ها را برای هیکل تایلندی درست کرده اند نه بنده و جناب سر استانلی روس.
روس تا مرا دید سر و گوش تکان داد و گفت به نصیحت شما آمده ام که بازی تیمتان را تماشا کنم! معلوم شد که این آقای کلفت خیلی خوب بیادش بوده که من کی هستم و در کاخ شاه با او چه صحبتی کرده ام.
بیست دقیقه بعد او با حزم و پختگی خاص انگلیسی گفت: تیم شما خیلی بهتر از مالزی است منتها تحرکش کم است و چون مقدار بیشتری گذشت گفت: دفاع خوبست در آخرهافتایم گفت، گلزن ندارید. در آغاز هافتایم دوم گفت هدف گیری ضعیف است در اواسط بازی وقت دوم گفت: بنظر من فوتبال آسیا در راه جهش و تحرک فوق العاده ای افتاده است که نمی توان آن را نادیده گرفت، البته هنوز شما با کلاس فوتبال دنیا فاصله زیادی دارید ولی خیلی خوب می توانید این فاصله را کوتاه کنید و حتی می خواهم بگویم میتوانید آنرا بدوید. قدرت تحرک مالزی خیلی بیشتر ازشماست اما استحکام بازی شما یک کلاس خوب فوتبال را نشان میدهد. سرگرم تماشای بقیه بازی شد و آقای امین دید که سر استانلی روس چاکر را نخورد؟

کمدی درام لباس در یک چهارم پرده
بازیکنان به ترتیب ورود: حسین مبشر رئیس فدراسیون فوتبال- اکبر اسکویی مترجم هیئت- امیر امین دبیر کمیته المپیک – چند ایرانی – بیننده صحنه و دکتر صدرالدین الهی. حسین مبشر درحالیکه روی یک صندلی گردان نشسته آب لیمو میخورد و در جیب هایش دنبال پول میگردد ولی پیدا نمی کند.
حسین مبشر: اکبر پول داری؟
 اکبر اسکوئی: پول؟ آره صبر کن بدهم (دستش را بطرف جیب شلوارش میبرد) دهه! یادم نبود شلوارم جیب نداره!
 حسین مبشر: چی؟ شلوارت جیب نداره؟- اکبر اسکوئی: نه خیاط محترم یادش رفته برای شلوار من جیب بگذاره. حسین مبشر: راستی این لباسها مسخره است.
اکبر اسکوئی: لباسی که بیست و چهارساعته دوخته بشود بهتر از این نخواهد بود.
حسین مبشر: راستی تو فکر میکنی اینها نمی توانستند پارچه بهتری از این بخرند که آبروی مملکتمان حفظ شود. شاه مملکت این همه پول میدهد برای صد دست لباس. راستی جنس این لباسها چیست؟(یادمان باشد که حسین مبشر با خانواده پهلوی فامیل بود)
اکبر اسکوئی: گونی لاجوردی!
حسین مبشر: شلوارها چی؟
امیرامین در همین حال وارد میشود: راجع به لباس بود؟
اکبر اسکوئی: بله  افتضاح است، افتضاح.
 امیر امین: منم گفتم. حسین مبشر با تعجب باو نگاه میکند و می گوید: عجب … قربان عجب
اکبر اسکوئی: ما شب رفتیم گفتند فردا صبح بیائید لباس بگیرید، صبح که رفتیم یک مشت لباس رویهم ریخته شده بود، گفتند به تنتان بکنید هرکدام به تنتان رفت خودش است. درست عین لباس مطرب روحوضی های قدیم که با چند تا کوک به هم وصل بود بند شده است.
حسین مبشر: یکی از فوتبالیست ها پنج تومان به خیاط داده که باندازه اش بدوزد.
امیرامین: اصلا دستگاه خراب است، دستگاه درست کار نمی کند (کدوم دستگاه را میگی؟) امیر امین: این شوخی نیست دستگاه تربیت بدنی را می گم. من مال کمیته ملی المپیک هستم دبیر کمیته المپیک.
در این موقع فروشنده آب لیمو پولش را مجددا مطالبه میکند، مبشر توی جیبش پول ندارد و اسکوئی هم جیب ندارد. بیننده صحنه (دکترصدرالدین الهی پول آب لیموی همه را حساب میکند)
حسین مبشر: باز هم شما روزنامه نویس ها که لااقل جیب دارید.
امیر امین: بله لباس اینها فرم نیست و بهمین جهت جیب دارند.
اکبر اسکوئی: جیب شما خیلی خوش فرم است آقای دکتر صدرالدین الهی.
حسین مبشر به دکتر الهی میگوید: پولهایت را در کدام جیب می گذاری دکتر؟
امیر امین: او درسش را بلد است و توی جیبی می گذارد که گم نشود.
حسین مبشر: راستی جیبت را به بینم؟!
 اکبر اسکوئی: خیاط شما چه جیب قشنگی برایتان دوخته.
دکتر صدرالدین الهی:متشکرم از همه شماها متشکرم، رفقا ولی توی این جیب همه چیز می توان گذاشت: الا شاخ زیرا توی جیب یک روزنامه نویس هرگز شاخ نمی رود(پرده می افتد)

1429-76

***

چرا در بازیهای آسیایی در تایلند در فوتبال مدال طلا را از دست دادیم؟

بعد از یک هفته از آمدن قهرمانان از تایلند، بازیکنان تیم تاج برای تمرین آمده بودند امجدیه چند نفر از بازیکنان دارایی وشاهین هم درامجدیه بودند. قبل از شروع تمرین نیم ساعتی وقت داشتند. بازیکنان در مورد بازیهای آسیایی صحبت می کردند آنها عقیده داشتند که اگر کمی می جنبیدیم و در بازی با برمه تاکتیک درستی داشتیم شانس این را که با پیروزی بر برمه با مدال طلا به ایران عزیز برگردیم زیاد بود ولی حیف که اصلی روحیه ای برای ما نگذاشت. یکی ازتماشاگران گفت چرا اصلی اگر شما روحیه نداشتید به عزیز چه ربط دارد دیواری از دیوار او کوتاهتر ندارید. یکی ازبازیکنان تیم ملی گفت اصلی: من در تیم دارایی هم بازی هستیم ولی آنچه که حقیقت دارد که نمی توانم بخاطر هم باشگاهی آنرا کتمان کنیم تازه اگر من آنرا بیان نکنم اینجا دوستان دیگری هم هستند که در تایلند و در تیم ملی بازی کرده اند چگونه من می توانم در حضوراین دوستان حقیقت را بیان نکنم و آنرا به حساب مربی تیم بگذارم. اصلی در بازی ژاپن و بویژه در بازی با برمه بزرگترین اشتباه زندگی ورزشی خود را انجام داد.در بازی با ژاپن گل اول را ما زدیم و آنها بلافاصله جبران کردند گل دوم را اصلی اشتباه کرد. 20 دقیقه آخر بازی بود که اصلی بی جهت دروازه را ترک کرد وبرای گرفتن توپ آمد بیرون وخواست با پا توپ را از حریف دور کند ولی به جای توپ پای حریف را هدف گرفت و ضربه محکمی به پای او زد  که داور آنرا خطا گرفت و نقطه پنالتی را نشان داد توپ گل شد. برای جبران این گل که بی جهت اصلی بیرون آمد و باید هر طوری بود آنرا جبران می کردیم چاره ای نداشتم که دست به حمله بزنیم و تیم برمه هم رفت توی لاک دفاعی و شروع کرد به وقت تلف کردن بازی درست مثل بازیکنان بحرین وعربستان بی جهت روی زمین دراز می کشیدند و چندین دقیقه به بهانه صدمه دیدن استراحت می کردند و در عوض ما را با این کار غیر ورزشی عصبانی میکردند البته راستش ما هم در چنین موقعیتی همین تاکتیک را انجام می دهیم این حرکت بویژه اگر در اواخر بازی باشد تیم حریف را سخت عصبانی می کند در این گیرو دار که ما در تلاش بودیم تا بازی را مساوی کنیم این بار اصلی باز زد به کله اش و دوباره از دروازه آمد بیرون و در حالی که دونفر از دفاع آماده بودند که حریف را از کار بیاندازند او بین آن دو نفر شیرجه رفت که توپ را تصاحب کند نمی دانم چه جوری شد که توپ از لای پاهایش بسوی دروازه روان شد. یادم هست که حسن حبیبی هرچه در توان داشت برگشت تا از ورود توپ به دروازه جلوگیری کند ولی توپ قبل از اینکه حسن آقا بتواند کاری انجام دهد از خط دروازه گذشت و به تور بوسه زد و ما با این که صد در صد اشتباه محض اصلی بود دیگر روحیه ای نداشتیم که بتوانیم دو گلی را که بی جهت خوردیم جبران کنیم و با مساوی با برمه هم ما مقام قهرمانی را بدست می آوردیم. ولی حیف که عزیز روز بسیار بدی داشت وباعث وبانی این شکست فقط اصلی بود. بنظر من می بایستی از پنالتی ظلی بجای اصلی وارد زمین میشد. ولی مربی تیم با علاقه ای که مبشر باو داشت قدرت عوض کردن او را نداشت. یکی از بازیکنان گفت این چندمین بار است که اصلی بی جهت دوست دارد با شیرجه توپ را بگیرد.یادم می آید چند سال پیش که تیم دارایی با تیم تاج در فینال روبروی هم قرار گرفتند در اواخر بازی نادر افشار بغل راست تیم تاج توپی رابه پرویز کوزه کنانی  داد و او هم با یک دریبل روی خط 18 قدم توپ را به سوی دروازه دارایی شوت کرد این توپ در چهارچوب دروازه نبود و با یک متر فاصله از کنار دروازه به اوت میرفت که ناگهان عزیز اصلی هوس کرد که نمایشی بدهد روی این توپ شیرجه رفت چون نتوانست آنرا بگیرد توپ بدستش خورد و توپ برگشت به زمین از بد حادثه امیر ابری که  منتظر چنین فرصتی بود توپ هدیه شده عزیزخان را با بغل پا وارد دروازه کرد و تیم تاج در اثر اشتباه اصلی به پیروزی رسید و جام قهرمانی را بیادگاری عزیزخان بخانه برد.