1417-51

بخشی از خاطرات محمد بیاتی دروازه بان معروف سالهای خاطره انگیز فوتبال ایران

این هفته بخش دیگری از دفتر خاطرات محمد بیاتی گلر طلایی تیم های ملی و تاج را ورق می زنیم و قسمتهایی از ناگفته های پشت صحنه فوتبال ایران را از نظر می گذرانید.

***

همیشه وقتی در سوگ یک چهره نامدار چه ورزش، چه فرهنگی، چه هنری، چه اجتماعی می نشینیم، همه تاسف می خورند که چرا در زمان حیات این چهره ها، به یادشان نیستیم، چرا در آن زمان از آنها قدردانی نمی کنیم؟
هفته قبل بمناسبت ماه داغ فوتبال به سراغ یکی از چهره های برجسته و نامدار فوتبال ایران رفتیم که افتخاراتی برای سرزمین خود آورده است، به سراغ محمد بیاتی، گلر طلایی ایران، که وقتی پای خاطراتش نشستم با خود گفتم کاش بیوک جدیکار و جعفر نامدار در جمع ما بودند، ولی دیدیم هنوز محمد بیاتی، پرویز کوزه کنانی، نادر افشار و محمد بیاتی را داریم در این عکس 6تن از بهترین و نام آورترین بازیکنان تیم ملی ایران را که برای ایران سالها افتخار آفریدند می بینید. محمود ومحمد بیاتی تنها بازیکنان تیم تاج زنده بودندکه هر دو به مقام مربیگری رسیدند دو برادری که سالهای سال رکوردهای دست نیافتنی داشتند.

***

از زبان محمد بیاتی می خوانیم:
تعدادی از دوستان و خوانندگان عزیز مجله جوانان به ویژه از همدوره های گذشته با من تماس تلفنی داشتند و علاقمند بودند بدانند چرا باشگاه شاهین که طرفداران بیشماری داشت در زمان گذشته از فعالیت هایش جلوگیری بعمل آمد و پروانه باشگاه برای همیشه لغو گردید این بیشترین پرسشی بود که دوستان می خواستند از واقعیت اش آگاه شوند.
من که در آن روز در امجدیه در طرف دست راست جایگاه بودم تا حدودی مطالبی شنیدم ولی چه اتفاقی در جایگاه بین رئیس باشگاه شاهین که در آن زمان بجای زنده یاد دکتر عباس اکرامی، آقای خواجه نوری که ازخانواده های معروف آن زمان بود و برادرش در مجلس مقام برجسته ای داشت با رئیس فدراسیون  زنده نام سرهنگ سرودی در افتاد، جسته گریخته مطالبی شنیده بودم ولی از جزئیات آن آگاهی نداشتم، با چند تن از بازیکنان و دوستان ورزشی که دارم حرف زدم تاحدودی برایم اصل قضیه و چگونگی آن روشن شد که در این شماره به آن می پردازم.
در دورانی که دکتر اکرامی در انگلستان بود با باشگاه های انگلستان تماس مستقیم داشت و علاقه زیادی به باشگاه آرسنال و فولهام داشت و از نزدیک با سر استانلی روس رئیس فیفا آشنایی نزدیکی برقرار کرده بود ایشان وقتی از انگلستان به ایران بازگشت با آگاهی های فراوانی که در مورد باشگاه های انگلستان و نحوه تیم داری پیدا کرده بودند تیمی به نام جم  که افراد بسیار شایسته و تحصیل کرده و با شخصیت چون زنده یاد مهندس قاضی زاده، مهندس صبا، مفید پدر آقای اردوان مفید، جهان شاهی و عمواوغلی عضو هیات مدیره باشگاه بودند دایر کرده بود. بعد از چند سال تیم جم تبدیل شد به شاهین و درکنار آن تیمهای دیگری چون عقاب، شهباز، سیمرغ و پرستو راه افتاده بود که من اولین نفری بودم که عضو تیم پرستو شدم. این بر می گردد به هفتاد سال پیش که من 12 ساله بودم و شده بودم بچه امجدیه! چون بیشتر وقتم درهمین استادیوم که در زمان رضاشاه، زمین امجدیه را از آقایی بنام امجد 63 هزارمتر هر متری یک عباسی توسط زنده نام میرسید حسین الهی خریداری شده بود. ایشان پدر آقای علی الهی بود که در زمان تربیت بدنی استخدام شده بود و در فدراسیون های مختلف از جمله فوتبال فعالیت داشت و از افراد خوشنام و ورزش بود و خصلت درویشی داشت. آقای شهاب الهی پسرعموی آقای دکتر صدرالدین از شناگران تیم تاج و تیم ملی بود، شناگران و اکثر قهرمانان و ورزشکاران فعالیت سیاسی داشتند و با حکومت وقت بعناوین مختلف درحال مبارزه بودند.
دراینجا لازم میدانم از آقای شهاب الهی تشکری داشته باشم، ایشان تنها فردی هستند که در جامعه ورزش خاطرات گذشته را بخوبی بیاد دارند  و این خرید زمین را من از ایشان جویا شدم.
یکروز در زمین شماره 2 امجدیه، تیم شهباز از باشگاه شاهین در مقابل تیمی قرار گرفته بود بنام شرق که مدیر و مربی آن  آقای احمد ادبخواه بود که از پیشکسوتان ورزش و در حال حاضر درمنطقه خوش آب وهوای ارواین زندگی می کند.
من و پرویزخان کوزه کنانی هم در بین تماشاگران بودیم که یکی از آنان بنام اسماعیل چهل تن که گفته میشد از پهلوانان و باستانی کاران و ضمنا در تیم داری فوتبال هم فعال بود گفت پرویزخان، سال آینده تیمی خواهم ساخت بنام لاشخور که در مسابقه با تیمهای دکتر اکرامی که بنام پرندگان اسم گذاری شده همه را شکست دهد!
اتفاقا از سویی دکتر چند سال بعد بعلت گرفتاری و از سویی اکثر بازیکنان تیم های عقاب- شهباز و سیمرغ و پرستو که از خانواده های طبقه مرفه بودند رفتند دنبال کار و زندگی و دکتر تمام فعالیتش را گذاشت برای تیم شاهین البته بعدا تیمهای دیگری در باشگاه بنام اتم و دماوند تشکیل شد. باشگاه باحق عضویت بازیکنان و فروش کفش و جوراب و پیراهن و با کمک افراد مرفه که فرزندان شان بازیکن بود با همت دکتر و یارانشان اداره میشد.
من تا آنجا که بخاطر دارم بعضی از جوانان امثال من ماهیانه 5 ریال حق عضویت پرداخت می کردیم و آنهائی که بقول معروف دستشان به دهانشان میرسید مبلغی بیشتر و بچه پولدارها که تعدادشان زیاد بود حق عضویت بیشتری از دیگران پرداخت می کردند. باشگاه شاهین برپایه طبقاتی برنامه ریزی شده بود و دکتر هر بازیکنی را  بعضویت باشگاه قبول نمی کرد وامثال من چون همیشه در امجدیه بودیم خودبخود درتمرینات شرکت میکردیم و بعضویت باشگاه در آمدیم و اکثر بازیکنان ازخانواده های معروف و شناخته شده جامعه تشکیل می شد.

1417-52

***

در مسابقاتی که باشگاه با تیمهای خارجی داشت دکتر اکرامی چند تن از بازیکنان را انتخاب می کرد و به هر کدام چندین دسته بلیط تحویل می داد و ما روز مسابقه از پشت گیشه ها بلیط به تماشاگران می فروختیم، من و زنده یاد پیوندی با هم بودیم وهنگامی که بلیط فروخته می شد در ضمن هرکدام یک بلیط هم شخصا خریده بودیم بعد از امجدیه میرفتیم بیرون و مثل دیگر تماشاگران در صف قرار می گرفتیم و با بلیط وارد امجدیه می شدیم، دکتر ما را این جوری تربیت کرده بود ومیگفت اگر به باشگاه علاقه دارید باید هرجور که میتوانید کمک کنید و از این راه هم خود را سهامدار باشگاه احساس خواهید کرد و هم در پیشرفت آن با جان و دل فعالیت خواهید نمود.

***

پرویزخان کوزه کنانی که سابقه زیادتری از من دارد بمن گفت  آقای دکتر زمانی که از انگلیس به ایران آمدند چون با فوتبال امروز انگلیس از نزدیک آشنا شده بود تیم جوانان زیر نظر ایشان انتخاب و تمرین میکرد و من و دوستان دراین مدت بسیار از دکتر آموختیم و محمود بیاتی- نادر افشار، جدیکار، ژرژ مارکاریان و من برای تیم جوانان تهران انتخاب شدیم ولی بیوک جدیکار از ما بهتر بود به ویژه چپ پا بود ودر گوش چپ بسیار جالب بازی می کرد و گلزن تیم بود ولی بخاطر اینکه کارگر بود انتخاب نشد و خیلی زود از تیم کنارگذاشته شد.
اما چه اتفاقی در فوتبال ایران در زمان ریاست فدراسیون سرهنگ سرودی و آقای خواجه نوری که بجای آقای دکتر اکرامی در آن زمان باشگاه شاهین را اداره میکرد افتاد که تیم پر قدرت شاهین آن روزگار منحل شد؟
زنده یاد سرهنگ حسین سرودی رئیس فدراسیون فوتبال دوستی نزدیکی با زنده نام علی اکبر محب رئیس باشگاه دارایی که یکی از تیمهای پر قدرت و جوان آن زمان بود داشت و سخت با تیمسار خسروانی رئیس باشگاه تاج مخالف بود.
تیم شاهین درحالی که از چند بازیکن بزرگ خود استفاده نکرده بود با تیم تهران جوان مسابقه داشت و بازیکنان تهران جوان در اثر کوشش و فعالیت با یک گل از شاهین جلو بودند. دراین موقع حساس آقای خواجه نوری بجای دکتر اکرامی رئیس باشگاه بود که در زیر جایگاه بازی را تماشا می کرد بسیار ناراحت شده بود در این هنگام افرادی از باشگاه شاهین به ایشان آگاهی دادند که در تیم تهران جوان بازیکنی مشغول است که می تواند مورد اعتراض قرار گیرد و تیم تهران جوان بازنده این مسابقه است. ایشان با این آگاهی درحالیکه بازی هنوز ادامه داشت با عصبانیت رفت به جایگاه و به سرهنگ سرودی که افسر نیروی هوایی شاهنشاهی بود گفت جناب سرودی این بازیکن تهران جوان امروز حق بازی در این تیم ندارد و من از شما می خواهم که تیم تهران جوان را بازنده اعلام کنید.
سرودی گفت آقای خواجه نوری اجازه بدهید بازی به تمام برسد تا بعد ما سر فرصت رسیدگی کنیم. شما اعتراض خود را کتبا با دلائلی که دارید به فدراسیون بفرستید تا کمیته فنی به آن رسیدگی کند! آقای خواجه نوری که سخت عصبانی بود گفت شما می توانید همین الان که بازی ادامه دارد به آن رسیدگی کنید و درحضور تماشاگران تیم تهران جوان بازنده و تیم شاهین را برنده معرفی کنید. سرودی گفت آقای خواجه نوری تاکنون در هیچ جای دنیا چنین تصمیم عجولانه ای گرفته نشده که این دومی باشد وانگهی فدراسیون فوتبال کمیته فنی دارد و مسئولیت این قبیل تصمیمات بعهده آنان است، من رئیس فدراسیون فوتبال و نماینده اعلیحضرت شاهنشاه هستم. آقای خواجه نوری بدون توجه به موقعیت مملکت و بدون اینکه متوجه باشد با سرهنگ سرودی دارد جر وبحث می کند گفت شما را باید این مردم انتخاب کنند (نقل به مضمون) که دراین موقع سرودی سیلی محکمی به گوش خواجه نوری نواخت! افرادی که در جایگاه بودند به این درگیری پایان دادند و روز بعد فدراسیون فوتبال ایران گزارش روز گذشته را به سازمان تربیت بدنی و به مقامات بالای مملکت و سازمان امنیت از طریق سازمان تربیت بدنی که رئیس آن آقای منوچهر قراگزلو که خود در جوانی عضو تیم فوتبال باشگاه شاهین بود فرستاده شد و باشگاه شاهین را منحل اعلام کردند و بعد هم سپهبد محمد خاتمی فرمانده نیروی هوایی آقای خواجه نوری و سرودی را فرستاد مجلس شورای ملی و آنجا توسط برادر آقای خواجه نوری آشتی کردند.
مدتها بود که تماشاگران بدون آگاهی از شعاری که نیروهای چپ و مخالفین دولت آنرا در استادیوم جا انداخته بودند که زنده باد شاهین یا تاج، جنبه سیاسی داشت مردم نه با بازیکنان تاج که اکثرا چپی بودند کاری داشتند نه میدانستند چرا شاهین را با کمی مکث و فاصله تشویق می کنند، یا شاید هم دانسته انجام می دادند؟ بهرحال باشگاه شاهین این تیم محبوب و پرطرفدار در اثر اشتباه آقای خواجه نوری و جو استادیوم امجدیه منحل شد و بجای شاهین پرسپولیس رقیب تاج شد.
در زمان ریاست تیمسار پرویز خسروانی در تربیت بدنی با عده ای بازیکنان چون زنده یاد دکتر مسعود برومند و زنده نام امیر عراقی و چند نفر از بازیکنان شاهین تماس گرفته شد البته این برنامه را برادرم محمود و پرویز کوزه کنانی ترتیب دادند که پروانه باشگاه بنام باشگاه شاهین صادر گردد ولی سازمان امنیت بشرط اینکه بنام شاهین باشد موافقت نکرد و خسروانی هم کاری از دستش بر نیامد و موضوع اصلا منتفی شد.
سرانجام بازیکنان شاهین دسته جمعی با کمک آقای خیامی به باشگاه پیکان و بعد از مدتی هم با هزار و یک دلیل از پیکان به پرسپولیس کوچ کردند و باین ترتیب زنده یاد علی عبدو بدون کوچکترین هزینه ای صاحب تیمی شد که اینروزها همچنان پرسپولیس در فوتبال می درخشد و تماشاگران خود را دارد.
علی عبدو با روابطی که با مقامات بالای مملکت و سازمان امنیت و دربار داشت توانست باشگاه پرسپولیس را با کمک دولت تصاحب کند و البته اکثر مقامات پرنفوذ مملکت عضو هیات مدیره و پشت پرده همکار و شریک با علی عبدو بودند و بهمین جهت قدرت زیادی در محیط ورزش پیدا کرد و شانه به شانه تیمسار خسروانی هرکاری که میخواست انجام میداد ولی تماشاگرانی که به استادیوم می آمدند فکر میکردند تیم پرسپولیس باشگاه مردمی است و بازیکنان و تیم تاج وابسته به دربار است. بعد از انقلاب که لیست ساواکی ها در آمد از بازیکنان تاج حتی یک اسم دیده نشد ولی از تیم پرسپولیس و شاهین چند نفر  عضو ساواک بودند.

***

درخاتمه باید یادی بکنم از آقای دکتر عباس اکرامی پدر فوتبال ایران که حق بزرگی به گردن فوتبال ایران دارد و به ما آموخت اگر در هر باشگاه یا موسسه ای عضو هستیم و به آن دستگاه علاقه داریم و از دل و جان موفقیت آنرا آرزو کنیم و باید هر ماه حق عضویتی راکه تعیین شده بپردازیم تا آنها بتوانند با این درآمد چرخ باشگاهها یا هر موسسه ای را بچرخانند و احتیاجی به دیگران نداشته باشند.
اگر این فرهنگ پرداخت حق عضویت در وجود ما ایرانیان نهادینه شده بود امروز شاهد تعطیلی روزنامه کیهان لندن به مدیریت زنده نام دکتر مصباح زاده بخاطر فشارمالی نباشیم روزنامه ای که نویسندگانی بزرگ در آن فعال بودند و بسیار مطالب آموزنده در تمام رشته ها ایرانیان در سراسر جهان را داشت.

1417-54