1372-34

قسمت اول

«فرخ» ساده و بیریا حرف میزند، مثل شخصیت صاف و ساده اش، شاید خیلی ها نمی دانند که فرخ براستی بچه کجاست، از چه خانواده ای می آید، چگونه به خوانندگی روی آورده است. همه این ماجراها را از دفترخاطراتش بیرون می آوریم.

******

در آبادان متولد شدم، تا 10 سالگی در آبادان بودم تا کلاس 5 ابتدایی. در 5 یا 6 سالگی وقتی شیربچه بودم در تمام دبستان های آبادان درخوانندگی اول شدم و بعد مرا برای برنامه در تلویزیون آبادان (ثابت پاسال) دعوت کردند و مجری محبوب  آن زمان تلویزیون آبادان خانم دوراندیش از من دعوت کرد و من برای اولین بار در تلویزیون برنامه اجرا کردم که مورد توجه قرار گرفت و بلافاصله در همان سال از من برای شرکت در کنسرتی دردانشکده نفت آبادان دعوت کردند باز هم درزمان شیربچگی برنامه اجرا کردم بعد از آن ما به اهواز آمدیم و ساکن اهواز شدیم.
ولی در اهواز دیگر موقعیت برای خواندن میسر نشد از 10 سالگی دراهواز به تحصیلاتم در مدرسه ادامه دادم. و درهمان سال از خاطره هایم به یاد دارم در نزدیکی خانه ما بیمارستانی بود و واصولا اخبار در شهرهای کوچکی چون اهواز در آن سالها بسرعت پخش می شد، و ما با خبر شدیم که «ویگن» سلطان جاز ایران با اتومبیل خود روی پل اهواز با تیر برق تصادف کرده و در بیمارستان نزدیک خانه ما بستری است. بلافاصله به آن بیمارستان رفتم و جلوی در بیمارستان بسیار شلوغ بود و به کسی اجازه نمیدادند  وارد بیمارستان بشود. من چون کوچک  بودم از زیر دست و پای مردم وارد بیمارستان شدم و اتاق ویگن را پیدا کردم خواب بودو رفتم توی اتاق پهلوی تخت ویگن نشستم، تا سرانجام بیدار شد و گفت:
-پسر! تو کی هستی، اینجا چه کار می کنی؟ من خودم را معرفی کردم و کلی با هم گپ زدیم، بعد هم ترتیبی داد تا من مرتب به دیدارش بروم، که قصه اش را چندی قبل در مجله جوانان نوشتم.

******

دراهواز بعد از پایان تحصیلاتم و گرفتن دیپلم به سربازی رفتم و 2 سال خدمت کردم و درکارها به پدرم که پیمانکار شرکت نفت وکنسرسیوم بود کمک  میکردم پیمانکاری بسیار عظیم با بیش از 2500 کارگر و کارمند ایرانی و خارجی  در آن زمان که 17 سال بیش نداشتم برای کمک و اداره این پیمانکاری بزرگ به سهم خودم، در آن بیابانهای داغ بسیار زحمت کشیدم- در گرمای بالای 50درجه و سرمای زیر صفر- در هر صورت خوشحال بودم که هم به پدرم کمک  میکنم هم به مملکتم  که روز بروز شاهد پیشرفت آن بودم از خاطرات آن زمان اینکه  ما پول کارگران را نقدا در پاکت می گذاشتیم و در سر کارشان  که در بیابانها در زمینه (اکتشاف نفت) و زمین شناسی بود، پرداخت می کردیم.
در یکی از این روزها که برای پرداخت ماهیانه (هلیکوپتر) مرا از یک کمپ اصلی به بیابانهایی محل کار کارگران میگذاشت و عصر قرار بر این بود طبق معمول بیاید و مرا به کمپ اصلی برگرداند ولی خلبان هندی هلیکوپتر فراموش کرد برگردد و مرا با خود ببرد و در آن زمان هیچ (هلیکوپتری) در شب اجازه پرواز نداشت خلاصه اینکه من باید منتظر هلیکوپتر می شدم ضمن اینکه پول کارگران را پرداخت کرده بودم وکارگران بکار وراه خود رفته بودند. و من تنها و تنها به انتظار هلیکوپتر همانجا ماندم تا شب شد اثری از کسی نبود، من بودم و بیابان و خدا. تا صبح به امید خدا در آن شرایط نه چندان آسان گذراندم خوشبختانه  صبح زود هلیکوپتر آمد و مرا با خود برد. در آن کوهستان امکان هر لحظه خطر مرگ بود- گرگ – جانوران درنده – ولی خدا با من بود و من تنها نبودم.
10 سال بهمین منوال گذشت و روزبروز مملکت پیش میرفت. ما به اندازه کافی کارگر نداشتیم و از پاکستان – هند و کشورهای عربی کارگر بطور موقت استخدام میکردیم تا  انقلاب شد. همه چی بهم ریخت – شالوده مملکت از بین رفت و من با همسرم و فرزندم رضا مجبور به ترک وطن شدیم بدون هیچگونه گناهی… در سال 1979 به امریکا آمدیم و از صفر شروع کردیم. ادامه تحصیل دادیم تا مهندسی راه و ساختمان را گرفتم و 4 سال بعد خدا فرزند دیگری بنام کوروش بما داد بسیار زحمت کشیدیم ( هم من هم همسرم) تا پسرها را به ثمر و به نتیجه رساندیم ( هر دو وکیل شدند). از سال 1981 دوباره شروع کردم به فعالیت هنری و به خواندن و اولین کارم (کوچ) بود. که بیشتر ترانه و آهنگهای آن از خودم بود. واز همان زمان مجله خوب جوانان مهدی ذکائی عزیز پشتیبان من و همه هنرمندان بود و همچنان هست .
 در این مدت 30 سال خوانندگی بیش از 120 ترانه و آهنگ از اهواز- از آبادان – از بهارخانم – از دوست دارم خیلی کوچیک شم- از زندگی زیباست و از بسیار ترانه ها و آهنگهایی که همسفر خاطرات من و شما بودند و هستند- با بیشتر ترانه سرایان و آهنگسازان بنام همکاری داشتم و دارم. علیرضا میبدی – ژاکلین  – استاد جهانبخش پازوکی – استاد بابک رادمنش – اردلان سرفراز – هما میرافشار – هدی – فرید زولاند- مهرداد آسمانی – هدیه – بیژن قادری- سعید محمدی – همایون هوشیارنژاد- مسعود فردمنش – صادق نجوکی – شوبرت آواکیان – منوچهر چشم آذر- نوید نحوی  و جوانان هنرمند خوب درایران – علیرضا افکاری- مبین باقری- رامین جم – روزبه بمانی.

ادامه دارد

دفتر هنری فرخ:
310-890-2233

1372-35